9/30/08

علوي جدايي به جاي سي سي يو به زندان رجايي شهر منتقل شد

علوي جدايي به جاي سي سي يو به زندان رجايي شهر منتقل شد
فعالان حقوق بشر در ایران

سلام دمکرات
سيد مصطفي علوي جدايي در حدود يک هفته قبل بنا به دلايل نامعلومي از زندان رجايي شهر کرج به بند 209 زندان اوين منتقل گرديد ، نامبرده که از بيماريهاي متعدد جسمي همچون بيماري ديابت و بيماري قلبي در رنج است پس از انتقال به سلول انفرادي و به وخامت گرائيدن وضعيت جسمي خود به بهداري زندان اوين منتقل و با اعلام خطر پزشکان زندان و نياز به بستري شدن نامبرده در بخش مراقبتهاي ويژه (سي سي يو) به جاي بيمارستان به زندان رجايي شهر کرج بازگردانده شد .
وي در زمان حضور در بند 209 مورد تفهيم اتهام يا بازجويي قرار نگرفته و اساس انتقال نامبرده به اين بازداشتگاه امنيتي مبهم مي باشد ، مسئولان بند امنيتي 209 که تحت نظارت وزارت اطلاعات مديريت ميگردد از ارائه خدمات حياتي و پرشکي به اين زنداني بيمار امتناع و با انتقال وي در وضعيت وخيم جسمي به زندان رجايي شهر کرج عملا جان نامبرده را در معرض خطر قرار داده اند.

9/29/08

در خواست۱۴۰۰فعال مدنی برای توقف اعدام‌ها

در خواست۱۴۰۰فعال مدنی برای توقف اعدام‌ها
رادیو زمانه
۱۴۰۰فعال مدنی در نامه‌ای به آیت‌الله محمود هاشمی شاهرودی رئیس قوه قضائیه، از وی خواسته‌اند که دستور توقف تمام اعدام‌ها در ایران را صادر کند.
در نامه این فعالان مدنی که امروز دوشنبه نسخه‌ای از آن به دفتر رادیو زمانه ارسال شده، صدور حکم اعدام، سیاستی «خشن و غیر انسانی» توصیف شده که «آثار سوء جبران‌ناپذیر و لطمات شدیدی بر وجدان عمومی و احساس دینی جامعه وارد می‌کند.»
در ایران جرم‌هائی همچون سرقت مسلحانه، قاچاق مواد مخدر و تجاوز مجازات مرگ دارد. مقامات قضایی و انتظامی جمهوری اسلامی از زمان اجرای طرح امنیت اجتماعی طی دو سال گذشته، بیش از ۱۰۰ تن از کسانی را که «اراذل و اوباش» خوانده شده‌اند محکوم به اعدام و حکم آنها را اجرا کرده‌اند. بخشی از این اعدام‌ها در ملاء عام صورت گرفته است.
در نامه فعالان مدنی همچنین از آقای شاهرودی خواسته شده که وی «کنترل و نظارت بیشتری بر صدور و اجرای احکام سنگین، خصوصاً اعدام» داشته باشد.
آقای شاهرودی همچنین با ابلاغ دستوری، اعدام در ملاء عام را متوقف و از نهاد‌های قضائی خواسته که احکام اعدام را برای استیذان به دفتر وی ارجاع دهند.
فعالان مدنی در نامه خود با ابراز تاسف از رشد فزاینده صدور حکم اعدام در چند ماه گذشته و ابهام در مستندات حقوقی پرونده برخی اعدام‌ها هم چون اعدام یعقوب مهرنهاد، خطاب به آقای شاهرودی نوشته‌اند: «متأسفانه در مواردی حتی قوانین و آیین‌نامه‌های جاری و بخشنامه‌های جنابعالی نیز در صدور و اجرای این گونه احکام نادیده گرفته می‌شود.»
در این نامه همچنین آمده است که اعدام برخی افراد زیر ۱۸ سال در ایران «متناسب با جرم آنان نبوده» است. در ایران از ژوئیه سال ۲۰۰۵ تاکنون حدود ۳۲ نوجوان به دار آویخته شده‌اند.
فعالان حقوق بشر، مخالف مجازات اعدام‌ به خصوص اعدام افراد زیر ۱۸ سال در ایران هستند. محمود احمدی‌نژاد هفته گذشته در گفتگو با رسانه‌های آمریکا اعلام کرد که در ایران افراد زیر ۱۸ سال اعدام نمی‌شوند.
در بخش دیگری از نامه فعالان مدنی از سرنوشت زندانیان سیاسی نیز ابراز نگرانی شده است. آنها از آقای شاهرودی خواسته‌اند که حکم اعدام شش تن از فعالان سیاسی که به «اقدام علیه امنیت ملی» متهم شده‌اند را متوقف کند.
نام این شش فعال سیاسی «فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی، علی حیدریان، ارسلان اولیایی، انور حسین‌ پناهی و حبیب‌الله لطیفی» اعلام شده است.
فعالان مدنی در پایان نامه مزبور، «کمیته پی‌گیری بازداشت‌های خودسرانه» را به عنوان نماینده خود برای پیگیری وضعیت زندانیان مورد اشاره معرفی کرده‌اند. این نامه بیش از ۱۴۰۰ امضاء دارد.
ایران دومین کشور پس از چین است که طی سال‌های گذشته، بیشترین‌ احکام اعدام‌ را اجرا کرده است. سال گذشته در ایران بیش از ۳۷۰ نفر به جرم‌های مختلف به دار آویخته شدند و امسال نیز تاکنون بیش از ۱۰۰ تن اعدام شده‌اند.

9/28/08

نوجوان همجنسگراي محکوم به اعدام

نوجوان همجنسگراي محکوم به اعدام

کانون دفاع از حقوق بشر در ایران (کمیته کودک و نوجوان )

نعمت صفوي فرزند اکبرنوجوان اردبيلي در سن 16 سالگي به دليل همجنسگرايي (ارتکاب عمل لواط) بازداشت و پس از محاکمه در دادگاه اطفال از سوي دادگستري اردبيل به اعدام محکوم گرديد . وي در تيرماه سال 1385 بازداشت و اکنون مدت 27ماه است که در زندان به سر مي برد ، آقاي صفوي متولد سال 1367 مي باشند ، اين نوجوان مدتي را در کانون اصلاح و تربيت ، سپس بندهاي اطفال به سر برده است و اکنون در بند جوانان زندان اردبيل نگهداري ميشود.

پس از صدور حکم اعدام براي نامبرده از سوي دادگستري اردبيل ، حکم مذکور براي تائيد نهايي به ديوان عالي کشور ارسال گرديده است.

در بهمن ماه سال گذشته نيز دوجوان به نامهاي "حمزه چاوي" 19 ساله و "لقمان حمزه پور" 18 ساله در شهرستان سردشت به دليل همجنسگرايي بازداشت گرديده بودند که از آخرين وضعيت آنان اطلاعي در دست نيست.

.

9/26/08

صدیق کبودوند ممنوع الملاقات شد

صدیق کبودوند ممنوع الملاقات شد

سازمان حقوق بشر کردستان

۴ مهر ۱۳۸۷

براساس خبر دریافتی از خانواده آقای کبودوند، رئیس زندانی سازمان حقوق بشر کردستان ممنوع الملاقات گردیده است.

آقای کبودوند طی ۱۵ ماه بازداشت که حدود نیمی از آن در سلول انفرادی به سر برده تنها یک بار موفق به ملاقات دیداری به مدت ۲۰ دقیقه با خانواده‌اش شده و از قرار معلوم طی ماه رمضان، یک وعده ملاقات ۱۵ دقیقه‌ای برای ایشان و خانواده‌اش در نظر گرفته شده بود که در واقع این دومین ملاقات حضوری ایشان طی مدت بازداشت بوده که مسئولان زندان به دلایل نامعلومی از انجام آن جلوگیری به عمل آورده‌اند.

شایان ذکر است که همسر،‌ دختر و ۲ پسر آقای کبودوند از ساعت ٨ صبح روز چهارشنبه ٣ مهرماه به زندان اوین مراجعه نموده و تا ساعت ۱٣ همان روز در سالن انتظار ملاقات زندان به امید دیدار با ایشان بسر برده بودند. خانواده کبودوند زمانی که از موضوع لغو ملاقات و ممنوع الملاقات شدن ایشان مطلع شدند نسبت به این موضوع اعتراض نموده بودند که گفته می‌شود با توهین و اهانت ماموران زندان روبرو شده و حتی پسران آقای کبودوند مورد تهدید و ضرب و شتم گفتاری ماموران قرار گرفته و آنها را ناچار به ترک محل کردند.


دستگیری ۹ نفر در درگیری مردم با ماموران

دستگیری ۹ نفر در درگیری مردم با ماموران گشت ارشاد میدان صادقیه
خبرنامه امیرکبیر
۲ مهر ۱۳۸۷
جانشین رئیس‌پلیس کشور با اشاره به دستگیری ۹ نفر از سوی ماموران گشت ارشاد در میدان صادقیه تاکید کرد: حتی بر فرض اینکه اقدام مامور پلیس فاقد ارزش‌ها باشد، آن دختر نباید مقاومت کند و دلیلی بر مقاومت در مقابل پلیس وجود ندارد.
سردار حسین ذوالفقاری در حاشیه جلسه روسای پلیس امنیت اخلاقی سراسر کشور، درخصوص نحوه برخورد ماموران گشت ارشاد در میدان صادقیه تهران که منجر به درگیری شده است، توضیح داد: به خواهری درخصوص نحوه پوشش تذکر داده شده اما این خواهر با ایجاد سر و صدا مقاومت کرده و در حین انتقال به خودروی گشت ارشاد، از همکاری ممانعت کرده است: به‌طوری‌که با ایجاد سر و صدا، افرادی در محوطه تحت تاثیر این فرد قرار گرفته و با نیروهای پلیس حاضر در محل درگیر شدند و در نهایت با حضور تعدادی از نیروهای پلیس، افرادی که با ماموران درگیر شده بودند، دستگیر شدند.
ذوالفقاری همچنین از دستگیری ۹ نفر علاوه بر دستگیری فرد مورد نظر در میدان صادقیه خبر داد و تاکید کرد: حتی بر فرض اینکه اقدام مامور پلیس فاقد ارزشها باشد، آن دختر نباید مقاومت کند و دلیلی بر مقاومت در مقابل پلیس وجود ندارد. وی با اشاره به این مثال که اگر ماموری به راننده‌ای به دلیل عبور از چراغ قرمز تذکر دهد، آیا فرد تذکر گیرنده باید از خودرو پیاده شده و یقه مامور را بگیرد؟ به خبرنگاران رسانه‌ها گفت: این موضوع را رواج ندهید؛ الحمدلله آنقدر مرجع هست که اگر نیروی انتظامی خطا کند، رسیدگی شود.
جانشین رئیس‌پلیس کشور همچنین تاکید کرد: در حال حاضر هفت مرجع رسمی در کشور وجود دارد که در صورت تخطی، به تخلفات نیروی انتظامی رسیدگی کند. وی در پاسخ به این پرسش که آیا تاکنون شکایتی از سوی مردم درخصوص آنچه که برخورد ماموران در جریان حادثه میدان صادقیه عنوان شده، صورت گرفته است، توضیح داد: تا این لحظه به ما در راس نیروی انتظامی شکایتی نشده و این در حالی است که فرد خاطی مقابل پلیس مقاومت کرده است.
سردار ذوالفقاری یادآور شد: به‌طور معمول، از تعدادی نیروها، به اشکال مختلف شکایت و به این شکایت‌ها رسیدگی و به دادسرای نظامی ارجاع می‌شود و این در حالی است که برخی اتهامات اصلا به بعضی از افراد وارد نیست. این مقام بلندپایه انتظامی کشور درخصوص اینکه در سال جاری چند درصد تخلفات مربوط به شکایات مردم از ماموران گشت ارشاد و پلیس امنیت اخلاقی بود، اظهار کرد: آماری در اختیار ندارم، ولی در حال حاضر در جهت استانداردسازی رفتار این ماموران روسای پلیس امنیت اخلاقی سراسر کشور به مدت یک هفته تحت آموزش بودند و این آموزش‌ها در استان‌ها دنبال می‌شود.
وی درباره نحوه مواجهه ماموران در موارد خاصی مثل ارتباط و نسبت خانم و آقایی که همراه هم هستند تاکید کرد: اگر کسی جرمی مرتکب نشده باشد، نیروی انتظامی طبق قانون حق و وظیفه‌ای ندارد از افراد سوال کند که چه نسبتی با هم دارند و در مواردی که مردم آن را گزارش و اعلام کرده‌اند، فرماندهان از ماموران توضیح خواسته‌اند. وی در عین حال با بیان اینکه برخی جرائم، از نوع جرائم اخلاقی آشکار هستند، خاطرنشان کرد: اگر فردی علنا مشغول ارتکاب خلاف قانون باشد، ماموران مکلفند با ترویج فساد در جامعه برخورد کنند.
پایگاه اطلاع‌رسانی پلیس

9/21/08

وضعیت اعتصاب کنندگان زندان ارومیه در بیست و ششمین روز اعتصاب غذا به شدت وخیم گزارش می شود


vokradio.com

وضعیت اعتصاب کنندگان زندان ارومیه در بیست و ششمین روز اعتصاب غذا به شدت وخیم گزارش می شود

جمعه ۲۹ شهریور  ۱۳۸۷ برابر با ۱۹ سپتامبر ۲۰۰۸

آخرین گزارشات از زندان ارومیه حاکیست که 9 تن از زندانیان این زندان که از شش روز قبل توسط مسولین زندان روانه ی سلولهای انفرادی شده بودند،به شدت وخیم است.

این زندانیان در سلولهایی 4 متری که همزمان به عنوان دستشویی نیز از آنها استفاده میشود نگهداری شده و با هر اعتراضی به شدت مورد اهانت و شکنجه های شدید روحی و جسمی قرار میگیرند.آنان همچنین تهدید شده اند که :"این سلولها به گورهای شما مبدل خواهند شد".

بنا به گزارشات زندانیانی که خود این 9 تن را از نزدیک دیده اند، انواع بیماریها از جمله اسهال خونی ،عفونتهای شدید و بیماری پوستی گریبانگیر این زندانیان شده است.این وضعیت باعث بروز التهاباتی در زندان ارومیه شده و اعتصاب کنندگان نسبت به نگهداری این 9 تن در وضعیت ناگوار مذکور به شدت معترضند.

کمیته از بروز وضعیت بحرانی این زندانیان به شدت ابراز نگرانی کرده و ضمن محکومیت شدید رفتار غیر انسانی حاکمیت نسبت به زندانیانی که خواهان حقوق اولیه ی خود در زندانها هستند، جهانیان را به کمک می طلبد.همچنین از نهادهای ذیربط جهانی می خواهد برای نجات جان این زندانیان که همچنان و با وجود وخامت شدید وضعیت جسمی خود بر اعتصاب غذا اصرار دارند،اقداماتی عاجل و فوری به عمل آورد.

9/13/08

آخرين اخبار نقض حقوق بشر در ايران

Tuesday 16 September 2008  سه شنبه، 26 شهریور ماه 1387 برابر با

vokradio.com:


سر تيتر خبرها

صدور قرار وثيقه 50 ميليون تومانی برای مسعود کردپور

بازداشت ۱۱ معترض سنی =  

   بازداشت اعضای شورای هماهنگی معلمان سراسر کشور

گزارشی از برگزاری دادگاه رسیدگی به اتهامات دانشجویان چپ

احضار صدیق مینایی روزنامه نگار سنندجی به دادگاه

آزادي حبيب بهمني و تداوم بازداشت فرزاد حسن ميرزائي

انتقال زندانیان اهل حق به سلول انفرادی در زندان ارومیه

گزارش کامل بیست و یکمین روز اعتصاب غذای سراسری زندانیان سیاسی و مدنی کُرد

شرایط وحشتناک زندانیان سیاسی در زندان 'ایران تانامو'=

Read More - ادامه مطلب... 

مصاحبه با شیرین عبادی

مصاحبه با شیرین عبادی - مشاهده

9/12/08

بازداشت شماری از فعالان حقوق معلمان


معلمان در دو سال گذشته بارها اقدام به برگزاری تجمع های مسالمت آمیز، از جمله در مقابل مجلس شورای اسلامی کرده اند.(عکس: ایسنا)

بازداشت شماری از فعالان حقوق معلمان در تهران

بهروز کارونی

فعالان حقوق معلمان در ايران خبر داده اند که صبح روز سه شنبه بين ۱۵ تا ۲۰ تن از نمايندگان تشکل های معلمان توسط نيروهای امنيتی جمهوری اسلامی ايران بازداشت شده اند.

فعالان بازداشت شده حقوق معلمان قرار بود در جلسه شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگيان ايران به منظور بزرگداشت روز جهانی معلم در « تهرانپارس» تهران شرکت کنند.

اين شورا از سال ۱۳۸۱ خورشيدی آغاز به کار کرده است و حدود ۴۰ تشکل معلمان از سراسر ايران در آن عضويت دارند.

يکی از فعالان حقوق معلمان درباره اين بازداشت دسته جمعی به «راديو فردا» گفت: «ساعت هفت صبح قرار بود همکاران فرهنگی در ضلع جنوبی متروی علم و صنعت تهران جمع شوند تا به طور مشترک به محل جلسه در تهرانپارس بروند. ولی توسط نيروهای امنيتی بازداشت شدند.»

اين فعال حقوق معلمان همچنين گفت که «بر اساس برخی گزارش ها، فعالان بازداشت شده ابتدا به کلانتری هفت حوض منتقل شده اند. اما در حال حاضر در بازداشتگاه پليس امنيت در ميدان سپاه نگهداری می شوند.»

فعالان بازداشت شده حقوق معلمان قرار بود در جلسه شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگيان ايران به منظور بزرگداشت روز جهانی معلم در « تهرانپارس» تهران شرکت کنند.

او افزود: «به فعالان حقوق معلمان که پيگير ماجرا بودند، گفته شده است که بازداشت شدگان سه شنبه شب را نيز در بازداشتگاه خواهند بود.»

اين در حالی است که دليل بازداشت اين گروه اعلام نشده است.

در همين ارتباط، کانون صنفی معلمان ايران با انتشار اطلاعيه ای گفت که تعداد زيادی از اعضای شاخه تهران اين تشکل صنفی و از نمايندگان تشکل های صنفی معلمان از سراسر ايران در تهران بازداشت شدند.

بر اساس اين گزارش، «قرار بود روز سه شنبه، جلسه شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگيان ايران به مناسبت آغاز سال تحصيلی و روز جهانی معلم در تهران برگزار شود... ضمن آنکه برای روزهای سه شنبه و چهارشنبه قرار ملاقات با يکی از اعضای کميسيون امنيت ملی و نمايندگان کميسيون آموزش و پرورش مجلس شورای اسلامی تدارک ديده شده بود.»

کانون صنفی معلمان ايران در اطلاعيه خود، بازداشت بين ۱۵ تا ۲۰ تن از فعالان حقوق معلمان و «اين همه وحشت از چند معلم در تهران که فقط برای رسيدگی به وضع حقوقی خود تلاش می کنند» را عجيب دانست و مورد انتقاد قرار داد.

همچنين سازمان معلمان ايران ضمن انتشار بيانيه ای، بازداشت فعالان حقوق معلمان توسط پليس امنيت تهران را غير قانونی توصيف کرد.

در اين بيانيه آمده است: «در آستانه بازگشايی مدارس ... و نيز همزمان با اجرای طرح به اصطلاح سامان دهی نيروی انسانی وزير آموزش و پرورش که استرس های فراوان روحی و فشارهای شغلی بی شماری بر معلمان تحميل کرده است و سرانجام پس از گذشت بيش از ۱۸ ماه از اسفند فراموش نشدنی سال ۸۵ و وعده و وعيدهای بی شمار مسئولان در مورد قانون نظام هماهنگ پرداخت که هنوز جامه عمل به خود نپوشيده است، تعدادی از همکاران ما در کانون های صنفی معلمان بازداشت شده اند.»

کانون صنفی معلمان ايران و سازمان معلمان ايران، از بازداشت فعالان حقوق معلمان توسط پليس امنيت تهران انتقاد کردند.

سازمان معلمان ايران بازداشت معلمان عضو در کانون های صنفی معلمان را مغاير با بديهی ترين و ابتدايی ترين حقوق شهروندی و نيز اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران دانست و خواستار پاسخگويی مسئولان و آزادی آنها شد.

در دو سال گذشته، تشکل های معلمان که خواستار برخورداری معلمان از زندگی بهتر و افزايش دستمزد آنان هستند، با برخوردهای امنيتی، قضايی و اداری گوناگون مواجه شده اند.

بر اساس گزارش هايی که انتشار يافته، احکام اداری کاهش حقوق، جريمه نقدی، انفصال از خدمت، تعليق و تبعيد برای صدها تن از معلمان در ايران به اجرا در آمده است.

همچنین ده ها تن از معلمان و فعالان حقوق معلمان در جريان اعتراض های صنفی مسالمت آميز در دو سال گذشته بازداشت و برای مدتی زندانی شده اند.

علاوه بر اين، فعالان حقوق معلمان به طور مرتب از سوی نهادهای امنيتی جمهوری اسلامی ايران احضار و بازجويی شده اند.

مقام های جمهوری اسلامی ايران همواره در باره اين گزارش ها سکوت کرده اند.

بازدید ماهیانه هیئت های خارجی از زندان

در این خبر اشاره شده که مانعی برای بازدید هیئت ها از زندان ها نیست . منصور اسالو حدود بیست و یک ماه در طول سه سال گذشته بصورت متناوب از سال 1384 تا امروز (سال 1387) در زندان به سر برده است : در بندهای 209 اطلاعات ، اندرزگاه 7 سالن 6، بهداری مرکزی زندان اوین، و ساعاتی هم در بند قرنطینه . ولی با هیچ هیئت بازدید کننده خارجی روبرو نشده است. حتی هیئت سازمان جهانی کار هم که در آبان ماه برای ملاقات با وی آمده بودند ، اجازه دیدار با او را نیافتند. دوم اینکه بندهایی در زندان اوین وجود دارد مثل بند حفاظت- اطلاعات قوه قضائیه یا حفاظت – اطلاعات نیروی انتظامی ( بند 240 ، بند 241، بند 2 الف، بند 209 ، بند ویژه روحانیت ، بند نسوان، بند یا خانه سیدضیاءالدین طباطبایی که میگویند مالک اصلی تمام زمین های منطقه اوین ، از جمله زمین های محصور در زندان اوین بوده است.)
همینطور برخی از زندانیان در جاهایی در انفرادی و حبس با چشم بند و ناآشنا بوده اند مثل بندهایی خارج از اوین مثل بند 64م در زیرزمین های پادگان جی، یا 335 ، دژبان مرکز ، بازداشتگاه موقت دادسرای نیروهای نظامی و انتظامی و دادسرای مرکز که در زیر زمین است ، یا بند 50 سچاه در عشرت آباد ، بند اطلاعات امنیت پلیس امنیت در زیرزمین ساختمان نوساز پلیس امنیت در خیابان سپاه که انفرادی ها به اشکال مختلف در این بازداشتگاه ها و بندها وجود دارد. مثل انفرادی ایستاده کمدی، یا مثل تابوت خوابیده ، یا سوئیت های خوب با امکانات گسترده در همان بند 335 دژبان مرکز که حتی ماهواره و کامپیوتر و خطوط اینترنت هم در اختیار زندانی قرار می گیرد. بازداشتگاه مرکز آموزش یگان ویژه نیروی انتظامی در کوه های کهریزک شهرری که سوله و قفس های آن و تونل کابل و باتوم زدن های آن خیلی زبانزد شده است!
بازداشتگاه سپاه و نیروی انتظامی و ارتش در عشرت آباد و حشمتیه ، بازداشتگاه ستاد مرکزی سپاه پاسداران در افسریه و پادگان سپاه پشت سه راه تختی که آقای حبیب اله پیمان ماه ها در انفرادی تاریک و ساکت آن بسر برد. و قسمت مرفه آن که مصطفی کاظمی و اکبر خوش کوش و برخی مسئولین رده بالای سپاه و اطلاعات که مسئله دار می شوند در آنجا بازداشت می شوند که استخر و باغ گل و باغچه و کانکس های اختصاصی دارد. و یک بازداشتگاه معمولی هم برای متخلفین سپاهی کم درجه در همانجا وجود دارد. و گاه زندانیانی که مثلا خروج غیرقانونی به عراق داشته اند یا احتمال همکاری با سازمان مجاهدین (منافقین) داشته اند را هم به آنجا برده اند.آیا زندان هایی مثل خورین ورامین یا بازداشتگاه های اداره های آگاهی شهرستانها هم مورد بازدید قرار می گیرند؟ زندانیان ورامینی می گویند درختی در وسط حیاط زندان خورین ورامین وجود دارد که زندانی معترض یا به قول خودشان پررو را با دستبند به آن درخت می بندند و رویش شربت می ریزند. مورچه های گوشت خوار به هوای شربت شیرین از سوراخ های درخت بیرون می آیند و به جان زندانی بسته شده به درخت می افتند.
درباره درخت سخنگوی اداره آگاهی شاهپور هم که زندانی ها ده ها قصه تعریف می کنند.
در بازداشتگاه آگاهی ورامین ، زدن چهارصد تازیانه به کف پای متهم به تناوب برای گرفتن اعتراف جزء روش های روتین و عادی است.
آویزان کردن متهم به پنکه سقفی با یک دست راه دیگر گشایش زبان متهم طبق اصل 38 قانون اساسی است! که منجر به فلج شدن دست برخی از متهمین شده است که دو. نفر از آنها به بازرسی نیروی انتظامی نزدیک میدان آزادی شکایت کرده اند . فحاشی ، هل دادن، اردنگی زدن، مسخره کردن، کتک زدن تا حد مرگ در زندان های شهرستانها بخصوص بازداشتگاه های موقت و قرنظینه ها و بازداشتگاه های کلانتری های نیروی انتظامی روال عادی است. اخذ رشوه و پول و وسایل زندانی توسط مامورین عادی است! فروش یک سیگار به مبلغ پانصد هزار تومان یا یک وعده غذا به مبلغ پنج تا بیست هزار تومان به بازداشتی فلک زده در بازداشتگاه حفاظت پلیس امنیت در میدان عشرت آباد – خیابان سپاه ، از عادی ترین کاسبی هاست.
زدن دستیند و پابند تا حد خونریزی ، عفونت، تورم پاها و دستهای متهمین در انفرادی های زیرزمینی پلیس امنیت در خیابان سپاه بسیار عادی است. نمونه حامد اکبری و محمد یاکوزا و اشکان که علاوه بر عفونت جای دستبند و پابند ، جای کبودی و فرورفتن نوک کابل درزیر پوست و گوشت بدن آنها کاملا مشهود بود.
تازه این آثار و نشانه ها چند ماه بعد از بازداشت آنها در پادگان یگان تامین امنیت (ویژه) نیروی انتظامی بود که به زندان اوین و بازداشتگاه ستاد مرکزی نیروی انتظامی در میدان ونک- خیابان سئول منتقل شده بودند.
گزارش هایی دال بر مرگ پنج نفر از افرادی که در یگان مرکز آموزش ویژه در بازداشت داخل قفس زیر سوله بودند ، از سوی زندانیان شده است که از شدت خوردن کابل و باتوم و عبور از تونل مرگ برای رفتن به دستشویی یا آب خوردن ، جان به جان تسلیم کردند.
گزارش هایی از بازداشتگاه های کلانتری ها مثل کلانتری اسلامشهر و ولیعصر که در بیست متر جا شاید بیست نفر با اتهامات مختلف اعم از خلاف راهنمایی رانندگی ، مشروب خوردن، دعوا و مرافعه، سرقت، قاچاق مواد مخدر در هم می لولند و اگر یک نفر ایدز داشته باشد و با نوک سوزن خودش را خراش بدهد و سوزن را به بقیه بازداشتی ها بزند ، فاجعه جدیدی منتشر می شود.با توجه به روحیه معتادان ایدزی شده که روحیه ضداجنماعی و انتقام جویانه از همه و بی دلیل دارند و قصد دارند تمام دنیا را با خودشان غرق کنند.
آوردن متهمین و بازداشتی ها از بندهای 2 الف و حفاظت امنیت قوه قضائیه و نیروی انتظامی با چشم بند به دادگاه ، بهداری و بیمارستان و عدم ثبت نام بازداشتی در دفاتر زندان و کامپیوتر زندان و حتی در پرونده های پزشکی و ثبت فقط یک شماره مثلا 350-2 یا 12 الف 251 بجای نام بازداشتی یعنی عدم وجود زندانی در آمارهای سازمان زندان ها و مراکز رسمی که هر بلایی سر زندانی بیاید ، به دلیل گمنامی و بی نامی خونش و جانش ، به هدر رفته است.
جلوگیری از تلفن زدن و تماس زندانی با خانواده اش ، خبرندادن به خانواده زندانی بعد از بازداشت برخلاف قانون اساسی و قوانین موضوعه ، شکنجه دیگری از لحاظ روانی بر زندانی و خانواده اوست! ده ها مورد از عدم اطلاع رسانی به خانواده زندانی بعد از بازداشت او اشاره شده است. که گاه خانواده در حین جستجوی زندانی خویش که هیچ نهادی بازداشت او را قبول نمی کند ، روزها در اضطراب و بیم و امید و هزار فکر و خیال دربه در به بیمارستانها ، پزشکی قانونی، کلانتری ها ، آگاهی ها، مرده شور خانه ها ، قبرستانها و اخبار تصادف و هزار جای دیگر کشیده می شوند و چه بسا به دلیل عدم اجرای این اولین حق یک بازداشتی و متهم ، خانواده اش دچار مصیبت های دیگر مثل سکته و مرگ مادران و پدران یا مورد سوءاستفاده واقع شدن توسط معدود مامورین سوءاستفاده چی و بی مروت واقع شده اند. که خانواده متهم از ترس جان خودش و امنیت زندانی اش این موارد تخلف را برای حفظ آبرو و از شدت ترس و رعب و وحشتی که از سوی ماموران خاطی نسبت به آنها به عمل آمده است ، به هیچ کجا انعکاس نداده اند. زندانی در داخل زندان مثل غریقی است که در عمق گردابی به مهلکه افتاده است یا برمغاک افکنده شده استو تنها راه ارتباط او با بیرون ، زندانبانان و بازجویان و عوامل بازداشتگاه هستند. بی پناه ترین کسی که در جهان است زندانی امنیتی در ایران است که هیچ یک از موارد قوانین اساسی ، حقوق شهروندی، حقوق زندانیان ، حقوق اسلامی و انسانی و بشری درباره او رعایت نمی شود وتنها در سلول انفرادی یا دونفرادی یا سه نفرادی با افرادی که اتهامشان هیچ شباهتی به اتهام او ندارد، در برابر فشارهای روحی-روانی و گاه جسمانی بازجویان باید تاب بیاورد تا دروغی را به گردن او نیاندازند. در این شرایط یک فرد انسانی در برابر ده ها بازجو و کارشناس و خبره آموزش دیده و دانشگاه رفته اطلاعاتی – سپاهی قرار دارد که فضای ذهنی او را می کاوند و فضای فیزیکی زندگی او را در کف دارند.
به متهم القا می شود که بدون خواسته ما ، تو مرده ای و وجود نداری . ما بخواهیم ، تو شلاق می خوری و اگر نخواهیم ، نمی خوری . ما بخواهیم ، در انفرادی می مانی تا بپوسی و اگر نخواهیم ، به اند عمومی منتقلت می کنیم. ما بخواهیم ، تو قلم و کاغذ و روزنامه خواهی داشت و اگر نخواهیم ، هیچ چیز نخواهی داشت. نه تلفن، نه ملاقات، نه خبر، نه هواخوری، نه عمومی، نه یخچال و تلویزیون، نه آسایش. همه چیز در دست ماست! تو باید با ما کنار بیایی تا راحت شوی. اگر هزار جرم هم کرده باشی ، مهم نیست. مهم آن است که با ما همکاری کنی . اگر هرچه ما بخواهیم به ما بگویی و انجام دهی ، مصاحبه کنی، خبر برای ما بیاوری ، هفته ای یک بار ما را ببینی و با ما همکاری کنی ، همه کارهایت بخشیده می شود و آزاد می شوی. همکاری با ما یعنی آزادی، یعنی قدرت ، یعنی ثروت، یعنی هرکاری که دلت می خواهد انجام بده فقط مامور ما باش. با ما باش تا کامروا شوی. فرم درخواست عضویت در اطلاعات را پر کن تا خانواده ات تا آخر عمر هرطور دلشان می خواهد زندگی کنند و از هر امکانی بهره مند شوند. کنکور سهمیه ای ، شغل تضمین شده ، هرچقدر درآمد که بخواهی، محل زندگی در داخل یا خارج کشور، حتی اگر در ماموریت ها اتفاقی برایت بیفتد و بمیری خانواده ات از همه نظر تا آخر عمر به بهترین شکل(اربابی) تامین هستند.
این راه کار همه سازمان های اطلاعاتی جهان است. جذب نیرو و استفاده از او و تجربه اش به نفع امنیت سازمان . بدین ترتیب سازمان اطلاعاتی در بالاترین جایگاه قدرت بیکران خود را به زندانی تنهای درچاه افتاده انفرادی و اطلاعاتی نشان می دهد و تنها راه نجات و برون رفت و تغییر وضع را همکاری می داند و زندانی از ته چاه فقط از یک روزنه اطلاعات می گیرد ، از یک روزنه نور می گیرد، از یک روزنه احتمال نجات خود را می بیند و به تدریج زیر فشار زندان و بازجویان و شرایط فراهم آورده شده در اطرافش مضمحل می شود، شخصیتش را از دست می دهد ، در تنهایی با خودش درگیر می شود، حرفهای بازجویان و نگهبانان و افسرنگهبان و مسئول بازداشتگاه و دادیار زندان و معاونش، همه اینها را بارها در مغزش می چرخاند و سرسام می گیرد، سرگیجه می گیرد، نگران جان خانواده اش می شود ، احساس ناامنی در تمام سلول هایش نفوذ می کند، مغزش پوک و پودر می شود، احساس تنهایی و بازداشت طولانی مدت و کانال خبری یکسویه بازجوها و کارگرفتن فحش توسط زندانیانی که خودشان یا مامور هستند یا تن به همکاری با اطلاعاتی – امنیتی ها داده اند تا جرمشان سبک شود.
با حوصله زندانی را در راهی می برند که می خواهند تا اعترافاتی مثل سران حزب توده ، فرقانی ها ، مهندس سحابی ، علی رضا افشاری تحکیم وحدتی را بگیرند.
این تازه جدا از شکنجه های جسمانی است که هم اکنون خیلی کمتر اعمال می شود و موارد خاص آن یا ناشیگری بازجو است یا عصبانیت بازپرس و دادستان مثل مورد زهرا کاظمی یا اشتباه افسر جانشین زندان برای ساکت کردن زندانی مثل مورد اکبر محمدی و ...
شکنجه جسمانی در حد ضربه زدن حرفه ای با نوک انگشت یا برآمدگی داخلی سی کیم زوکی های کف دست یا توسری زدن و تحقیر کردن زندانی یا با لگد به ساق پای او زدن یا فشار دادن زندانی به صندلی یا دیوار است، یا اشتباها زندانی را به تیزی در ورودی سلول می کویند که سر و پایش آسیب می بیند مانند مورد رضا سیف که اتهامش عریضه نویسی جلوی دادگاه دیوان عدالت اداری بود. یا عباس ... گیلانی اهل آستانه که اتهام او هم عریضه نویسی جلوی دیوان عدالت اداری بود که بر اثر چک و لگدی که خورده بود به خودش ادرار کرد و از دماغش خون می آمد . این موارد در شهریور و مهرماه 1386 در دفتر بهداری 209 ثبت شد.
یا مورد تهدیدهای شفاهی نسبت به خانواده از سوی بازجویان جوان پرونده مربوط به فروش مواد پتروشیمی در شهر ایلام و آقای ا... که بارها از سوی بازجویان تهدید شد. یا کتک خوردن آقای ... که پوست ساق پایش بر اقر لگدهای بازجو گنده شده بود و اتهامش حمل مواد مخدر از ترکیه به ایران بود. که هیچ مدرک مستندی برای این اتهام نداشت و فقط به او فشار می آوردند تا خودش اتهام را قبول کند و او هم از صبح تا شب و از شب تا صبح نماز و مفاتیح الجنان می خواند .
مورد حامد اکبری و صدمات وارده بر جسم و جان او بی رحمانه ترین و زجرآورترین شکنجه جسمی بود که آثارش ماه ها بر اندام و روحش وجود داشت. او فکر می کرد هر روز همان فردا صبح اعدام می شود و همینطور گریه می کرد و هم سلولی هایش باید علاوه بر رنج ها و آلام خود، رنج او را هم تسکین می دادند، تا کم کم بهبود یافت.
زندانی که حقوق خود را نشناسد و از آن بدتر زندان بان حق حیات انسانی برای او قائل نباشد ، مرده ای است که پشت میله ها قرار گرفته است. به همین دلیل تلاش های والای انجمن دفاع از حقوق زندانیان و هزینه هایی که عمادالدین باقی در راه این پیکار مدنی- حقوق بشری می پردازند، جایگاه ویژه ای در تلاش های دموکراتیک معاصر این روزها دارد. مردی که به دلیل دفاع از حقوق محروم ترین افراد جامعه خود بارها به زندان آمده و بیمار شده است.
باید پرسید آیا هیئت های خارجی به همه این بازداشتگاه ها سر زده اند؟ آیا با موسوی خوئینی ها نماینده مجلس ششم در این باره ملاقات داشته اند؟ آیا با عمادالدین باقی و انجمن دفاع از حقوق زندانیان گفتگویی داشته اند؟
همه زندانیان مشتاقند تا جواب این سوال ها را بدانند!

زندانیان زندان های اوین، رجایی شهر، فزل حصار، ندامتگاه مرکزی کرج، خورین ورامین و چرمشهر

كميته حمايت از اعتصاب غذاي زندانيان سياسي و مدني كُرد بيانيه وليست اوليه زندانيان اعتصاب كننده,

بیستمین سالگرد کشتار همگانی زندانیان سیاسی


کشتار همگانی زندانیان سیاسی در دهه شصت شمسی، یکی از پلیدترین تبه ­کاری ­های حکومت اسلامی ایران است.

در طول سال­ های ۶٢-۱۳۶٠و در دو ماه مرداد و شهریور سال ۱۳۶۷ شمسی، هزاران زندانی سیاسی به دست پاسداران رژیم آزادی ­کش و جنایت­ کار حکومت اسلامی به قتل رسیدند و خون ­شان پرچم آزادی و شرف انسانی را رنگین نمود.
کارنامه حکومت اسلامی در طول سی سال حاکمیت خونبارش چیزی جز تزویر و دروغ و غارت و پلیدی نیست. زندان، شکنجه های جسمی و روانی، تجاوز، اعدام، سنگسار، اعمال وحشیانه ­ترین فشارها و تحمیل خشن ترین شیوهای زندان به زندانیانی که از تیغ مرگ رهائی یافتند و سال­ ها در زندان ­ها باقی ماندند از جمله این سیاهه بلند و کارنامه ضد انسانی حاکمیت اسلامیست.
در طول این سال ها، تبه کاری ­های حکومت اسلامی محدود به زندان­ ها نبوده است. تمامی مردم کشور ما، در کل جامعه نیز، حال و روز و سرنوشتی بهتر از فرزندان زندانی خود نداشته ­اند. بی ­عدالتی و سرکوب آزادی و اعمال فشار بر توده ­های محروم جامعه، دستور کار همیشگی حکومت اسلامی را تشکیل داده است. فقر، بیماری، بیکاری، بی ­حقوقی به ويژه محرومیت عظیم زنان از حقوق انسانی و برابر، در هر موقعیت اجتماعی و سیاسی، اعم از هنگامه اعتراضات، تا حتی زمان آرامش در خانه و چهاردیواری زندگی شخصی، بخش اساسی عملکرد این رژیم بوده است. در طول این سال ­ها، انسان­های بسیاری، فقط به خاطر نوشتن و سخن گفتن از آزادی و برابری و دفاع از حق زندگی انسانی، روانه زندان و گرفتار شکنجه و مرگ شده ­اند.
با وجود همه سرکوب های جنایت بار؛ حکومت اسلامی هنوز در کابوس مرگ بسر می ­برد و از هراس سرنگونی خویش، هم چنان به کشتار و شکنجه و سرکوب و اعمال فشار ادامه می ­دهد و حتی از گردهمائی خانواده زندانیان سیاسی بر گورهای همگانی جانباخته­گان زندانی می هراسد. چرا که مردم ایران، در طول همه این سال­ ها، دست از مقاومت در برابر این رژیم سلطه ­گر، ستم گر و استثمارگر برنداشته ­اند و دمی از مبارزه غفلت نکرده ­اند.
مردم ایران، در دفاع از حق زندگی آزاد، یاد فرزندان دلاور خود، یاد مقاومت همه آن هایی را که سال­ ها در زندان­ ها شکنجه شدند و زجر کشیدند و دست از دفاع از شرف انسانی و آرمانِ­ آزادی و برابری برنداشتند، گرامی می ­دارند و هر جا بتوانند، خاطره فرزندان پیکارگر خود را زنده نگه­خواهند داشت.
کانون نویسندگان ایران (در تبعید) نیز، بنا به ماهیت آرمانی خود در دفاع از آزادی اندیشه و بیان، همراه مردم ایران، در دفاع از خاطره تابناک ستاره­ های درخشان تیره ­ترین شب ­های تاریخ سرزمین بلازده مان، خاطره زندانیان سیاسی جانباخته و همه مبارزان راه آزادی و برابری را گرامی می ­دارد و به شور و پیکار آنان در پاسداری از شرف و آزادگی انسان درود می ­فرستد.
کانون نویسندگان ایران (در تبعید)
شهریور ۱۳۸۷

خاوران در محاصره ی سرکوبگران


صبح ناز
8 شهریور ۱۳۸۷, بوسيله ى دیاک
صبح زود عازم خاوران شدیم. به محض ورود به جاده ی خراسان (خاوران) متوجه استقرار گُله به گُله ی نیروها و ماشین های پلیس شدیم. جلوتر گاردهای ضد شورش نیز در میان شان نمایان شد و باز هم نزدیک تر ، لباس شخصی ها هم ظاهر گشتند.
به میدان گل که رسیدیم، برای خرید گُل پیاده شدیم. در آنجا عده ی زیادی که بعضاً چهره های آشنایی داشتند، مشغول خرید بودند. از فروشندگان پرسیدیم که چقدر فروش داشته اند و جواب دادند: "خیلی زیاد. حتی یکدسته صد، صد و پنجاه نفری هم آمدند و گُل خریدند". از پاسخ آنان مطمئن شدیم که مراسم برقرار است و با شادی و بدون اعتنا به به نیروهای امنیتی و گارد شورش و لباس شخصی هایی که هر چه جلوتر می رفتیم بیشتر و متراکم تر می شدند، عازم گلزار گشتیم. اما هنگامیکه از سمت راست بزرگراه از جلوی جاده ورودی گلزار گذشتیم، شادی مان به یأس تبدیل شد. شاید یکصد نفر لباس شخصی و لباس نظامی و گارد ضد شورشی جاده خاکی ورودی به خیابان گلزار را با مخروطی ها و نرده بسته بودند. چشم های ایشان، که اینک در هر قدم ایستاده بودند، تا توی ماشین ها را نیز به دنبال بهانه ای برای دستور به توقف و آزار کسانی که قصد شرکت در مراسم را داشتند، می کاوید. می دانستیم که اگر حرکتی بکنیم و موبایل هایمان را برای عکس برداری بالا بیاوریم، متوقف مان خواهند کرد و اگر خودمان را بازداشت نمی کردند، حتماً تلفن های مان را می گرفتند.
دور که زدیم، تا به نزدیکیِ جاده یِ خاکی ورودیِ گلزار، موتور سواری به دنبالمان افتاد. سربازان وظیفه مستقر در آنجا، پنهانی از چشم افسران به ما اشاره می کردند که به راهمان ادامه دهیم و توقف نکنیم. به جاده که رسیدیم، دیدیم که بر خلاف دوران های گذشته که از ورود ماشین ها جلوگیری می کردند، راهی بود که پیاده می توانستیم تا درب ورودی گلزار بالا برویم، این بار کاملاً مسدود بود و پیادگان را نیز وادار به بازگشت می کردند. در چنین مواقعی، یکی دو راه فرعی و خاکی بود که می توانستیم پنهان از چشم نیروهای انتظامی و لباس شخصی ها خود را به نزدیک مزار برسانیم، اما این بار، در آنجا نیز گروه های گشتی را مستقر کرده بودند تا هیچکس نتواند خط محاصره ی گلزار شهدا را بشکند. در دل به دختر عمویم آفرین گفتم که جنازه ی خاک شده اش نیز چنین هراسی را به دل سرکوبگران انداخته است.
وقتیکه به آخرین راهی که امید بسته بودیم رسیدیم، ماشین دیگری را دیدیم که سرپائینی می آمد و به ما اشاره می کرد که تلاشمان بیهوده است و "بازگردید". اما دل پر امید را نمی توان با اشاره مهار کرد. پس باز هم راه رفته را رفتیم. اینک برای نیروهای انتظامی و امنیتی مسجّل شده بود که به چه منظور آنجا آمده ایم. دستور "ایست" دادند و جلو آمده و بدون سوأل و جوابی کارت های شناسایی مان را گرفتند و گفتند: "تشریف ببرید میدان سپاه، پلیس امنیتی" .
در راه بازگشت به این نتیجه رسیدیم که رفتن به پلیس امنیتیِ میدان سپاه، بازداشت چند ساعته را در پی خواهد داشت تا مطمئن شوند که دیگر به گلزار باز نمی گردیم. پس رفتن مان سودی نداشت. از پشت شیشه های ماشین و نگاه به ارکیده های سرخ و دلی آکنده از درد، بیستمین سال شهادت شان را پاس داشتیم.
روانشان شاد
راهشان پر رهرو باد
هشتم شهریور 1387

يادمان بيستمين سالگرد قتل عام زندانيان سياسي ايران در تابستان ١٣٦٧


جامعه دفاع از حقوق بشر ايران-جنوب كاليفرنيا برگزار مي كند

يادمان بيستمين سالگرد قتل عام زندانيان سياسي ايران در تابستان ١٣٦٧

و به ياد همه زندانيان دگرانديشي كه در دهه ٦٠ اعدام گرديدند

سخنراني : بازماندگان قتل عام بزرگ زندانيان سياسي ايران دهه ٦٠

9/11/08

اعدام های ۱۳۶۷ و مبارزه با بيست سال فراموشی

اعدام های ۱۳۶۷ و مبارزه با بيست سال فراموشی

علیرضا کرمانی
کشتار زندانيان سياسی در سال ۱۳۶۷ از آن روی «اعدام دسته جمعی» خوانده می شود که در مدت زمان اندکی بين مرداد ماه و آبان ماه آن سال، بيش از پنج هزار تن از زندانيان در زندان های اوين و گوهردشت در تهران و زندان های مشهد، شيراز، اهواز و برخی ديگر از شهرهای ايران به دار آويخته شدند.
در آن چند ماهی که اعدام ها جريان داشت به زندانيان و خانواده ها اجازه ملاقات داده نمی شد و زندانبانان نيز اجازه بيرون رفتن از زندان را نداشتند و تماس زندان با دنيای بيرون به کلی قطع شده بود.
اعدام زندانيان سياسی در سال ۱۳۶۷؛ «غسل خون»
از آبان و آذرماه ۱۳۶۷ نيز که خانواده ها از ماجرا آگاه شدند، تنها توانستند لباس های عزيزانشان را تحويل بگيرند.
به گواهی بازماندگانی که تا کنون زبان به سخن گشوده اند، هنوز کسی نمی داند که پيکر فرزند، برادر، خواهر يا همسرش در کجا به خاک سپرده شده است.
خانواده ها تنها می دانند بسياری از کشته شدگان سال ۱۳۶۷ در زندان های جمهوری اسلامی در گورهای دسته جمعی که اصطلاحا «کانال» نام گرفته است، قرار دارند. معروفترين اين گورهای دسته جمعی، دو کانال به عرض دو متر و طول ده متر در گورستان خاوران در جنوب تهران است.
از ديگر موارد پنهان کاری جمهوری اسلامی ايران و مسئولان زندان ها و دستگاه امنيتی اين است که در شناسنامه های باطل شده کشته شدگان، علت فوت را بيماری ذکر کرده اند.
در ۲۰ سال گذشته هر گاه کسانی خواسته اند گوشه ای از پرده را کنار زده و حرفی در اين باره بزنند با واکنشی سخت روبرو شده اند.
برکناری آيت الله منتظری از قائم مقامی رهبری جمهوری اسلامی، به زندان افتادن رضا عليجانی، روزنامه نگار و فعال سياسی و بسته شدن روزنامه «آريا» از جمله تاوان هايی است که افراد شناخته شده تنها برای اشاره به اين رويداد پرداخته اند.
مهرنوش سلوکی، مستند ساز فرانسوی ايرانی تبار، که آذرماه ۱۳۸۵ وارد ايران شد و از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز ساخت فيلم مستند را دريافت کرد به گونه ای اتفاقی به گورهای دسته جمعی گورستان خاوران برخورد کرد و همين مسئله به بازداشت يک ساله او انجاميد.
وی در اين باره به «راديو فردا» می گويد: « موضوع فيلم مستند من مراسم تشييع جنازه، خاکسپاری و گورستان های اقليت های مذهبی در ايران بود. در سفر به قبرستان اقليت های مذهبی به منطقه ای کاملا متفاوت با حوزه های فيلمبرداری ام رسيدم.»
وی می افزايد: « اتهام من تبليغ عليه نظام در ارتباط با تلاش برای توليد فيلم بود. فيلم توليد نشده است بلکه فقط تلاش شده که توليد شود. از نظر آنها من اشتباه کردم که در مورد مسئله ای که ۱۹ سال پنهان مانده است، کنجکاوی کردم.»
* « در حقيقت در بيستمين سالگرد اين ماجرا هنوز خانواده ها از چرايی و چگونگی اين فاجعه و وضعيت فرزندانشان بی خبرند.»
رضا معینی، خبرنگار و از زندانیان پیشین
«به کدامین جرم و گناه اعدام شدند»
پنهان کاری مسئولان هرگز نتوانسته است اين پرسش را از ذهن بازماندگان اعدام شدگان پاک کند که چرا و چگونه؟
مينا لبادی که يکی از اين بازماندگان است و همسر او تنها به دو سال زندان محکوم شده بود و روزهای پايانی محکوميت خود را می گذراند، اما در جريان کشتار مخفيانه ۱۳۶۷ اعدام شد، در گفت وگو با «راديو فردا» از پرسش ها و خواسته هايش می گويد: « خواسته من اين بود که همسرم زنده باشد و بالای سر من و بچه هايش باشد. البته می دانم که اين خواسته ديگر هرگز برآورده نمی شود، ولی در حال حاضر تنها خواسته ام اين است که اين جنايت افشا شود. اين افراد به کدامين جرم و به کدامين گناه کشته شده اند؟»
رضا معينی، خبرنگار و زندانی پيشين که برادر و سه تن ديگر از بستگانش را در جريان اعدام های جمعی سال ۱۳۶۷ از دست داده است، در همين رابطه به «راديو فردا» می گويد: « در حقيقت در بيستمين سالگرد اين ماجرا هنوز خانواده ها از چرايی و چگونگی اين فاجعه و وضعيت فرزندانشان بی خبرند. جنبه حقوقی اين ماجرا اين است که خانواده ها به عنوان شهروند و به عنوان انسان هايی که در ايران زندگی می کنند و دارای حقوق برابر با ديگران هستند، بايد بدانند که فرزندانشان به کدامين جرم و گناه بعد از سپری کردن دوران محکوميتشان و تحمل شکنجه و آزار و اذيت اعدام شده اند.»
وی همچنين اضافه می کند: « امروز اين خانواده ها از حق گريستن بر مزار فرزندانشان و برپا کردن مراسم محرومند. امروز اگر جنايت شامل مرور زمان شده است، مسئوليت دولت شامل مرور زمان نمی شود و بايد پاسخگوی خانواده ها باشد. مهم نيست که آن زمان آيت الله خمينی بود و امروز آيت الله خامنه ای، مهم نيست که آن روز دولت آقای موسوی بود و امروز دولت آقای احمدی نژاد.»
پروانه ميلانی که برادرش را در جريان اعدام های دهه ۶۰ از دست داده است، پرسش و پاسخ هايی را که در ذهن بازماندگان اعدام های دسته جمعی می گذرد، در گفت و گو با «راديو فردا» چنين بيان می کند: « استدلال می کنند که فرزندان ما توسط حاکمين شرع بازجويی و دادگاهی شدند و برای هر کدامشان چند سال زندانی بريدند. سؤال اين است که در سال ۶۷ زندانيان در داخل زندان چه کردند که شما آنها را کشتيد؟ مگر کسی که در زندان است می تواند مرتکب جرم ديگری شود؟ در ميان اين افراد حتی کسانی بودند که حکم آزادی دستشان بود ولی اعدام شده و در گورهای دسته جمعی ريخته شدند.»
مينا لبادی می گويد که او و دخترش پس از ۲۰ سال هنوز نتوانسته اند با چرايی مسئله کنار بيايند.
وی در اين رابطه می گويد: «برای من و فرزندانم اين مسئله هنوز هضم نشده است و من نتوانسته ام مشکل بی پدری آنها را حل کنم. عواقب اين مسئله برای فرزندانم بسيار دردناک بوده است. هنوز دخترم پدرش را می خواهد و نمی تواند قبول کند که پدرش نيست.»
مقابله با فراموشی
مقابله با فراموشی ضرورتی است که منيره برادران آن را مطرح می کند و اين که کشتار زندانيان در سال ۶۷ تنها مسئله بازماندگان آن حادثه نيست بلکه مسئله ای اجتماعی است که يافتن پاسخ درست برای آن می تواند از تکرار چنين فاجعه هايی جلوگيری کند.
* «مسئله تنها پاسخگويی به من زندانی يا خانواده های اعدام شدگان نيست بلکه يک مسئله اجتماعی است. زيرا زمينه سرکوب های امروز نيز ريشه در همان زمان دارد.»
منیره برادران، زندانی پیشین و جامعه شناس
منيره برادران، زندانی پيشين و جامعه شناس و نويسنده کتاب های «حقيقت ساده»، «روانشناسی شکنجه» و «عليه فراموشی» و کسی که همراه با سيمين بهبهانی، شاعر نام آشنا مشترکا برنده جايزه جامعه حقوق بشر آلمان شده است، در اين رابطه به «راديو فردا» می گويد:« زخم هايی هست که شايد هرگز التيام پيدا نکند ولی اگر اين مسئله که چرا اين افراد را کشتند فراموش نشود، می تواند مرهمی باشد برای اين زخم.»
وی می افزايد: « مسئله تنها پاسخگويی به من زندانی يا خانواده های اعدام شدگان نيست بلکه يک مسئله اجتماعی است. زيرا زمينه سرکوب های امروز نيز ريشه در همان زمان دارد.»
عبدالکريم لاهيجی، نايب ریيس فدراسيون بين المللی جامعه های حقوق بشر، تلاش برای کشف حقيقت در پرونده اعدام های دسته جمعی سال ۶۷ را برای پايان دادن به خشونت های اجتماعی مؤثر می داند و به راديو فردا می گويد: « پس از کشف حقيقت آيا متهمان را مجازات می کنند يا جامعه عفو آن ها را می کند؟ ما می خواهيم برای اين که عدم تداوم خونريزی، خشونت و تسويه حساب های اعتقادی، سياسی و مذهبی به سرانجام برسد، بلاخره اين پرونده به طريقی که مسئوليت های حقوقی، سياسی و اجتماعی عاملان مشخص گردد، بسته شود. »
منيره برادران نيز در مقاله ای که در پايگاه اينترنتی «بيداران» منتشر کرده بر اين باور است که «حق هر جامعه ای است که حقيقت حوادث دردناک خود را بشناسد و همين طور دلايل، زمينه ها و موقعيت هايی که موجب آن حوادث شده اند تا جامعه قادر باشد در آينده از تکرار آنها جلوگيری کند.»
رضا معينی، همه آگاهی هايی را که تا کنون درباره کشتارهای سال ۱۳۶۷ به دست آمده است را به بخشی کوچک از يک کوه يخ تشبيه می کند که بخش عمده آن همچنان در زير آب قرار دارد.
وی می گويد: « توان سازمان های حقوق بشری در حد مطرح کردن، برخورد و روشنگری در ارتباط با مسئله است. سازمان عفو بين الملل اولين سازمانی بود که در اين باره اطلاعيه داد و به اين نکته اشاره کرد که اعدام ها مانند کوه يخی است که بخش عمده آن همچنان در زير آب قرار دارد. امروز ما همچنان در همين مرحله قرار داريم.»
کشف حقيقت، اما چگونه ؟
محمد ملکی، نخستين ریيس دانشگاه تهران پس از پيروزی انقلاب و از فعالان سياسی که نخست در سال های دهه ۶۰ و بار ديگر در دهه ۸۰ میلادی سال هايی را در زندان گذرانده، در آخرين کتاب خود که در ايران اجازه انتشار نيافته است به موضوع اعدام های دسته جمعی سال ۱۳۶۷ نيز پرداخته است. او می گويد: « احزاب، گروه ها و فعالان سياسی که ادعای آزادی خواهی و عدالت طلبی دارند نبايد در اين باره سکوت کنند. من ۱۰ سال پيش در نامه ای که به آقای عسگر اولادی نوشتم مسائل را مطرح کردم. آقای عليجانی نيز در روزنامه آريا به اين مسئله اشاره کرد و روزنامه را توقيف کردند.»
* «بسياری از کشته شدگان احکام محکوميت زندان مشخصی داشتند و بسياری از اين زندانيان حتی روز پايان دوران محکوميتشان مشخص بود، آنها را اعدام کردند. يعنی اين دستگاه به حکمی که دادگاه و دادستان انقلاب خودش صادر کرده بود، وقعی نگذاشت و همه را کشتند.»
ناصر زرافشان، وکیل برخی از خانواده های کشته شدگان
وی می افزايد: « تمام هدف دستگاه اين بوده که مسئله مسکوت بماند ولی اين فاجعه در داخل و خارج مطرح شد. به خصوص بعد از انتشار خاطرات آيت الله منتظری ديگر شبهه ای برای کسی باقی نماند.»
کاوه شهروز هم بر اين باور است که نويسندگان و پژوهشگران نبايد سکوت کنند و هر چه بيشتر در اين رابطه بنويسند به بازماندگان آن کشتارها دلگرمی می دهد که حقايق بيشتری را بازگو کنند و اين گونه زمينه برای پيگيری های بيشتر فراهم می شود. کاوه شهروز، حقوقدان و وکيل دادگستری ساکن نيويورک است و تازه ترين مقاله انگليسی درباره کشتارهای دسته جمعی تابستان سال ۶۷ را در نشريه «حقوق بشر» دانشگاه هاروارد به چاپ رسانده است.
وی در اين زمينه به «راديو فردا» می گويد: « استادان و مقاله نويسان هرچه بيشتر بنويسند، آگاهی درجامعه بيشتر خواهد شد و اشخاصی که تا کنون حاضر نبوده اند در اين رابطه صحبت کنند، بيشتر در اين باره صحبت خواهند کرد.»
رضا معينی از تلاش خانواده ها برای ديدار با گزارشگر ويژه سازمان ملل متحد در سال های دهه ۷۰ شمسی و از واکنش نيروهای امنيتی در دوران اقتدار سعيد امامی در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ايران، چنين می گويد: « جمهوری اسلامی بلاخره موافقت کرد که گزارشگر ويژه سازمان ملل متحد يعنی آقای گاليندوپل به ايران بيايد. ولی متاسفانه او نتوانست به اوين برود و حتی حکومت نگذاشته بود خانواده ها با او ديدار داشته باشند. خانواده ها سازمانی به نام دفاع از قربانيان خشونت درست کردند و تلاش کردند با آقای گالين دوپل ديدار کنند ولی متاسفانه به آنها حمله کردند و نگذاشتند اين امر اتفاق بيفتد.»
خانواده های زندانيان اعدام شده، در دوره ریيس جمهوری محمد خاتمی يک بار برای او هم نامه نوشته اند و اين نامه را پروانه ميلانی تحويل دفتر رئيس جمهوری وقت داده است.
پروانه ميلانی درباره اين نامه چنين توضيح می دهد: « نامه ای که به آقای خاتمی نوشتيم، قبل از حمله به کوی دانشگاه و جريان ۱۸ تيرماه سال ۷۸ بود. خبری که شفاها برای ما آوردند اين بود که آقای خاتمی ذيل نامه نوشته است در شورای امنيت ملی مطرح شود. ولی ما به طور مستقيم و غير مستقيم هيچ خبر ديگری از سرنوشت آن نامه نداريم و جواب خاصی به ما ندادند. ما در اين نامه خواسته بوديم به ما حق برگزاری مراسم و گذاشتن سنگ قبر بدهند و تسهيلات ديگری برای ما قائل شوند.»
ناصر زرافشان، وکيل برخی از خانواده های کشته شدگان، از پيگيری و طرح موضوع در سال های گذشته در سطح مقام های عالی قضايی می گويد و اين که به باور او کسانی که مرتکب کشتار بدون دادرسی شده اند، بلاخره روزی ناچار خواهند بود حساب پس بدهند.
وی می گويد: « همه می دانيم که واقعيت اين قتل ها چيست و قاتلين را هم می شناسيم. با توجه به اين که بسياری از کشته شدگان احکام محکوميت زندان مشخصی داشتند و بسياری از اين زندانيان حتی روز پايان دوران محکوميتشان مشخص بود، آنها را اعدام کردند. يعنی اين دستگاه به حکمی که دادگاه و دادستان انقلاب خودش صادر کرده بود، وقعی نگذاشت و همه را کشتند.»
ناصر زرافشان معتقد است: « اين اعدام ها مانند يک زخم باز است. تمام کسانی که مرتکب کشتار جمعی شده اند و گور دسته جمعی ساخته اند، نتوانسته اند از لعنت آن فرار کنند.»
عبدالکريم لاهيجی بر پرهيز از پراکنده کاری و تلاش هماهنگ فعالان داخل و خارج از کشور تاکيد می کند و به «راديو فردا» می گويد: « کاری که خانواده ها و سازمان های حقوق بشر می توانند بکنند، جلب افکار عمومی است. اگر اين مسئله به يک مبارزه بزرگ همگانی تبديل شود، ماجرا از بزرگداشت سالی يک بار تبديل می شود به مبارزه کلی در داخل و خارج. با اين اميد که جمهوری اسلامی يک روز ناگزير شود به اين جنايت رسيدگی کند.»
پيام اخوان، استاد حقوق بين الملل در دانشگاه کانادا و دادستان محاکمات جنايات جنگی، معتقد است که مردم ايران آگاهی های چندانی در باره اين حادثه ندارند. او مسئوليت اطلاع رسانی در مورد حوادث سال ۱۳۶۷ را بر عهده ايرانيان ساکن خارج از کشور می داند و در اين رابطه به «راديو فردا» می گويد: « خانواده های قربانيان هنوز نمی دانند که قبر عزيزانشان کجاست و هنوز حق ندارند به ياد آنها مراسم برگزار کنند. واقعيت بايد به اطلاع مردم برسد و اين مسئوليت به گردن ايرانيانی است که مقيم خارج از کشور هستند. زيرا روزنامه ها و فعالين حقوق بشر در ايران محدوديت دارند.»
خانم صابری، زندانی پيشين و همسر زندانی اعدام شده در سال ۶۷ زاويه نگاه متفاوتی دارد. او مسئولان اعدام های دسته جمعی را به پاسخگويی دعوت می کند و می گويد: « ما بايد بدانيم چه اتفاقی افتاده است. وقتی همه حقايق برای ما روشن شد، ما از شما خواهيم خواست راهی به ما نشان دهيد تا اين مسئله را فراموش کنيم.»
اگر چه تا کنون مسئولان جمهوری اسلامی با وجود گورهای دسته جمعی در خاوران تهران هرگز به گونه ای روشن به اين اعدام ها اعتراف نکردند اما به تازگی و در بيستمين سالگرد اين اعدام های گروهی، سازمان عفو بين الملل با انتشار بيانيه ای خواستار مجازات عاملان اين اعدام ها شده اند. سازمان عفو بين الملل در بيانيه خود آورده است که گذشت زمان از مسئوليت عاملان اين اعدام ها نمی کاهد

9/6/08

در خواست بیش از هزار فعال اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، دانشجویی و زنان از زندانیان برای پایان دادن به اعتصاب غذا

در خواست بیش از هزار فعال اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، دانشجویی زنان: لطفا به اعتصاب غذای خود پایان دهید
در خواست بیش از هزار فعال اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، دانشجویی و زنان از زندانیان برای پایان دادن به اعتصاب غذا
يكشنبه14 مهر 1387
در خواست بیش از هزار فعال اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، دانشجویی و زنان از زندانیان: لطفا به اعتصاب غذای خود پایان دهید
از روز دوشنبه چهارم شهریور ماه 1387 زندانیان سیاسی و مدنی کُرد اعتصاب غذای نامحدودی را در اعتراض به وضعیت وخیم حقوق بشر در زندان‌های ایران آغاز کردند. اعتصاب کنندگان با صدور اطلاعیه‌ای خواهان «در پیش گرفتن رفتاری شرافتمندانه با زندانیان و پایان دادن به رفتارهای غیرانسانی با آنان»، «توقف صدور و اجرای حکم اعدام»، «پایان دادن به تبعیضات ملی مذهبی و جنسیتی و تبعید زندانیان»، «تأکید بر حضور ناظران سازمان‌های حقوق بشری داخلی و بین‌المللی در زندان‌ها»، «اصلاح دستگاه قضایی ایران» شده‌اند.
اعتصاب کنندگان سیاسی و مدنی طیف وسیعی از زندانیان مدنی و سیاسی و عقیدتی، از اعضا و هواداران احزاب کُرد تا فعالان حقوق بشری کردستان، فعالان کمپین یک میلیون امضا، معلمان و دانشجویان را شامل می‌شوند. با آغاز این اعتصاب از سوی برخی زندانیان در سنندج و ارومیه اعتصاب غذا به زندانیان شهرهای دیگری چون تهران، سقز، مريوان و ماكو گسترش یافت. بنا به گزارش کمیته‌ای که برای پیگیری وضعیت زندانیان تشکیل شده و همچنین گزارش‌های خانواده‌های زندانیان، طی 40 روز گذشته برخی از زندانیان سیاسی و مدنی برای همبستگی با دیگر زندانیان به طور دوره‌ای دست به اعتصاب غذا می‌زنند و برخی دیگر همچنان به اعتصاب نامحدود خود ادامه داده‌اند به طوری که سلامت بسیاری از آنان که غالباً بیمار هم هستند با خطر جدی مواجه شده است.

ما امضا کنندگان این بیانیه ضمن اعلام حمایت از خواسته‌های زندانیان و احترام به حرکت اعتراضی آنان که برای جلب توجه افکار عمومی به وضعیت نابسامان زندانیان چه در بعد حقوق شهروندی و چه در بعد حقوق بشری در زندان‌ها به ویژه در مناطق کردنشین صورت گرفته است بر پاسخ دهی مسئولان قضایی و امنیتی به مطالبات زندانیان تأکید داریم. از دیگر سو هرچند اعتصاب غذای زندانیان متوجه کردن افکار عمومی ایران و جهان نسبت به وضعیت ناعادلانه زندانیان عقیدتی است که در معرض احکام گوناگون زندان، تبعید و اعدام قرار دارند اما نمی‌توان نسبت به وضعیت سلامتی زندانیان اعتصاب کرده نیز بی‌تفاوت بود از این روی ما امضا کنندگان این بیانیه ضمن احترام به خواسته‌های زندانیان و اعلام حمایت از آنان، از اعتصاب کنندگان خواهش می‌کنیم که به اعتصاب خود پایان دهند؛ این مهم از آن روست که سلامتی آنان برای ادامه راه و آرمانی که در پیش دارند امری ضروری و حیاتی است.

اسامی امضاء كنندگان:

آتنه مرکزی / آتیه یوسفی / آذرخش صادق زاده / آرا نسيمی / آراس كرمی / آرش آذرپيك / آرش حافظی / آرش خاندل / آرش دكلان / آرش روستایی / آرش صالح / آرش شهرويی / آرش کوهی / آرش نصیری اقبالی / آرمین برازش / آرمین صادقی پور / آرمین قهقائی / آرنوش رحيمی / آريا مكريانی / آزاد حاجی آقايی / آزاد محمدی / آزاد مراديان / آژوان رازيانی / آسو صالح / آسیه امینی / آصف ‌نخعی فروزان / آصف نيسی ‌مينايی / آكو كردستانی / آكو كردنسب / آلاين فروتن / آمنه شيرافکن / آمنه نصررمزی / آوات كرمی / آوين فرجی / آيت سعيدزاده / آيدا سعادت / ابراهيم احمديان / ابراهیم اعجازی / ابراهيم جهانگيری / ابراهیم شیری / ابراهيم كهنه پوشی / ابوالفضل فلاح / ابوالقاسم ایرانی / ابوتراب ابوترابی / ابوذر مشایخی / ابوالفضل عابدینی / ابوالفضل گنجی / اتابک موسوی نسب / احترام شادفر / احسان افشاریان / احسان بجنوردی / احسان رمضانیان / احسان مجیدی / احسان محبوب / احسان محمدی / احمد آدينه وند / احمد اسكندری / احمد اندريانی / احمد پالانی / احمد حسينی / احمد رناسی / احمد زيدآبادی / احمد شيربيگی / احمد ماشوری / احمد مدادی / احمد میرزایی / احمد یزدانی پور / احمدعلی بنی حسن / ادريس حمزه‌ای / ادریس صالحی / ادریس فرج پور / اردشیر زارعی قنواتی / ارژنگ نجاریان / ارسلان صادقی / ارشاد منبری / ارشیا نوری / ارغوان دانشیان / اسحاق راستی / اسعد باقری / اسفندیار بهارمس / اسماعيل شبان / اسماعیل صادقی / اسماعيل محمودی / اسماعيل ناطقی / اشرف پرنیا / اشکان آرشیان / اشکان قیصوندی / اشکان مدنی / اشكان مسيبيان / اصغر کلبادی نژاد / اصغر ايزدی / اکبر عطری / اکبر مشایخی / اكبر منبری / اکرم خیرخواه / اکرم مصباح / افتخار حسینی / افسانه گودرزی / افسانه وفايی / افشین درویش زاده / افشين کشتکاری / افشين كرميان نسب / افشين قادری / اقبال صفری / اقدس چرونده / الما محمدی / الناز انصاری / الناز حشمت ‌آزاد / الناز ناصحی / الهام محمدیان / الهه امانی / الهه کمالی / الهه قلی ‌زاده / الیاس خلج / انام كرمی / انصافعلی هدايت / انور مرادی / امید ایران‌مهر / امير اسحاقی / امیر اقتنایی / امير اميرقلی / امير جواهری لنگرودی / اميد كلانتری / امير جمشيدی / امیر سلیمانی / امیر شیخ / امير عيسی زاده / امير گرشاسبی / امیر قادری / امير ممتاز / امیر یعقوبعلی / امیرحسین سرحدی / امیرحسین علوی / امیرحسین گنج بخش / اميررضا سهامی / امين احمديان / امين دهقان / امین شجاع / امين کيانی ‌نژاد / امین نظری / انور سلطانی / ایران باقری (آزاده) / ايرج عبادی / ايمان ابويی / ایمان صدیقی / ايوب رحمانی /بابان سقزی / بابک بهرامی / بابک پاکزاد / بابك خداياری / بابک فتح اللهی / بابك قياسی / بابک مهدی زاده / باقر عباسی / بحیرا فلاح / برهم ابراهيمی / بلال مرادويسی / بهار نارنجی / بهاره علوی / بهاره هدایت / بهرام اسماعيل بيگی / بهرام دزکی / بهرام فياضی / بهرام واحدی / بهران عباس زاده / بهروز حسینی / بهروز خوشباف / بهروز علوی / بهروز علی نژاد / بهروز لطفی / بهروز مشایخی / بهروز مهدی زاده / بهزاد خوشحالی / بهزاد مهرانی / بهمن احمدی امویی / بهمن یزدان ‌پرست / بهناز شكاريار / بهناز فرمانبر / بهنام دارایی زاده / بهنام ربیع زاده / بهنام صفری / بهنام کرامی / بهنام قليان / بيتا جليلی / بیژن پیرزاده / بيژن قبادی / بیژن مشاور / بيستون صفری / بيتا ايرانی / بينا داراب زند / پارسا كرمانجيان / پرتو نوری علا / پردیس رحمانی / پروانه آل بویه / پروانه گلجان پور / پروانه فانی زاده / پرویز شوکت / پروین اردلان / پروين اشرفی / پروین جلایی / پروين ذبيحی / پروين محسنی / پری كريمی نيا / پریسا آئین دار / پریسا کاکایی / پژمان خرسند / پوران فرخزاد / پوریا براتیان / پوریا شریفیان / پويا نعمت ‌الهی / پویان تحویلداری / پیام ابوطالبی / پیام طیب نژاد / پيمان روشن ضمير / پيمان مسكين خدا / پيمان مهدی زاده / پيوند نظری /تارا نجد احمدی / تحسين رضايی / ترانه راد / ترانه روستا / توحید رزمی / توحید لطیفی / تيمور احمدی / ثريا عزيزپناه / ثریا کیانی / ثريا فلاح / ثریا یوسفی /جاسم خليلی / جانی ديلان / جاوید جاویدان / جعفر حسين زاده / جعفر خادم / جعفر رسولی / جلال جلالی زاده / جلال حاجی زاده / جلال حجتی / جلال محمدی / جمال اسماعيل پور / جمشید آئین دار / جمشید اکبری / جواد حصاری / جواد لگزيان / جواد شافعی / جواد قاسم آبادی / جهان عصمتی /چنگيز اقبالی / چنور مهرپرور / چيا عليار /حامد ایرانشاهی / حامد قلی زاده / حامد محمدباقرپور / حامد منزه / حامد هاشمی / حجت بختیاری / حجت نارنجی / حجت نجارباشی / حجت‌الله فلاحی / حسام منصوری / حسين احمدی / حسن اسدی زيدآبادی / حسن بهگر / حسن حاتمی / حسن دعاگو / حسن شریعتمداری / حسن لاوا / حسن نیکبخت / حسين احمدی / حسين باقرزاده / حسین پوررضا / حسین حایری / حسین خالصی / حسین خدایاری / حسین خسروانی / حسين سالمی / حسین سبحان اللهی / حسین سرحدی زاده / حسین علوی / حسين لاجوردی / حسام منبری / حسين منتظرحقيقی / حسين منيرواقفی / حشمت خسروی / حشمت‌اله طبرزدی / حمداله نامجو / حميد بهرامی / حمید بهنیا / حميد بی آزار / حميد حميدی / حمید فانی / حمید مهاجر / حميدرضا صمدی / حمیدرضا عسکری نژاد / حميدرضا مسيبيان / حمیده نبوی چاشمی / حمیرا ملکپور / حنیف یزدانی‌پور / حنیفه نبوی چاشمی / حورا وكيلی / حوری ملکپور / حیاس حسینی / حيدر ابراهيمی / خالق توانی / خسرو باقری / خسرو چاوشی / خسرو زمانی / خسرو سیف / خليل غزلی / خورشید عابدین / خه‌زال كرمی /دارا ناطق / دارین داریوش / داريوش آشوری / دانیال علی اکبری / داوود آزادفر / داوود رضوی / داوود شهچراغی / داوود کوشکی / دلير اسكندریراحله حسینی / راضيه حفيظی / رامين اسكويان / رامین فقیه‌ سلیمانی / رزا حسامی / رسول خلفی / رسول قدیریان / رشيد اسماعيلی / رشيد مصطفی سلطانی / رضا جعفریان / رضا خندان / رضا رضایی / رضا سیاوشی / رضا عرب / رضا رحيم پور / رضا گوهرزاد / رضا فرصتی / رضا قاضی نوری / رضا مهدی زاده / رضوان مقدم / رضی جعفرزاده / رفعت لنگرودی / رفيق فواد ياراحمدی / روح اله زالی مقدم / روح اله سوری / روح اله مدرسی / روشنك غياثيان / روفيا رمضانعلی / روناك شوانی / روناك كريمی / رويا درشتی / رویا صحرایی / رويا طلوعی / ریحانه حقیقی /زاگرس عبدلی / زاگرس منبری / زانيار احمدی / زينب پيغمبرزاده / زهرا سرحدی زاده / زهرا قادرپناه / زهرا موسوی / زهره اسدپور / زهره کریم نیا / زهره ناظمی / زینب داوری / زینب صارمی / زینب ولیان / ژيان مهرابی / ژیلا بشیری / ژیلا بنی یعقوب / ژيلا حسن پور / ژيلا گل عنبر / ژينا مدرس گرجی / ژینوس سبحانی سابيا سليمی / ساچلی افلاکی / سادی جوانميری / سادی كرمی / سارا رحیمی / سارا سرابی / سارا كماسی / سبحان حیدری / ساسان احمدی / ساسان زارعی / ساسان منیری / ساسان میزبان / سالار منبری / سامان رسول پور / سامان شاه محمدی / سامان عبدیل‌زاده‌ / سامان گلاب / سامان فیروزی / ساناز شیرانی / سپهر صمیمی / ستار امينی / سپيده هاشمی / سجاد کلبادی نژاد / سجاد قدیرزاده / سجاد ملکی / سجاد نیکنام / سحر ابونصر / سحر رضازاده / سحر سجادی / سحر یزدانی پور / سرگل كريمی / سرور شهبازی / سروه كامكار / سعادت دلفانی / سعيد آبچر / سعيد آقايی / سعید پارسا / سعید حسین نیا / سعید کمیجانی / سعید رضوی / سعید رهنما / سعید ساخ / سعید عبدی / سعید فلاح زاده / سعید فیض‌الله زاده / سعید قاسمی نژاد / سعيد نعيمی / سعید نیکویی / سعید یعقوب نژاد / سعیده اسدی پور / سعيده شهبازی / سعيده محمدی / سعیده نادری / سعیده یوسفی / سلمان سید آنلو / سليم صفری / سمانه خادمی / سمیرا دشتی ‌پور / سميرا صدری / سمیه رشیدی / سميه فريد / سوران حسينی / سوران مرادی / سوسن شعبانی / سهراب حسنی / سهراب كريمی / سهیل سجودی / سهيل صديق / سهیل محمدی / سهیلا ستاری / سیامک امینی / سيامك طاهری / سيامك فريد / سیامک قلی زاده / سیامک مروتی / سیامک نادعلی / سیاوش حاتم / سیاوش خدایی / سیاوش سعادتیان / سیاوش فارسی / سیاوش محمدی / سیدحسن حسنی / سيدحشمت شاه ابراهيمی / سیدحمید حسینی ‌نیا / سیدضیاالدین نبوی / سیدعلی صالحی / سیدکوهزاد اسماعیلی / سیدفواد شاقاسمی / سیدمحمد سیدرئیسی / سيروان منبری / سيروس ملكوتی / سیف اله اکبری / سیمین بهبهانی / سیمین مرعشی / سیمین وخشپور / شاپور سليمی / شایا شهوق / شادمان منبری / شادوست كريمی / شاهد علوی / شاهو كريمی / شاهو نادری / شاهين زينعلی / شاهين سپنتا / شايا شهوق / شبنم مددزاده / شبنم مهرابی / شریف براتی / شکوه میرزادگی / شعله ابراهیمی / شعله ایرانی / شفق رحمانی / شلير مامندی / شمال منبری / شمال ميرزا / شمزين جهانی اصل / شمسه مراديان / شورش منبری / شهاب علیشاه / شهاب مهرابی / شهاب الدين شيخی / شهرام صادقی / شهرزاد آل‌داوود / شهرزاد باقری / شهرزاد ملکپور / شهلا انتصاری / شهلا بهاردوست / شهلا کریم الدینی / شهلا فروزانفر / شهناز دارابیان / شهناز غلامی / شهناز كردستانی / شهين كريمی / شهين محمدی / شیدا نیک ‌انجام / شيرزاد بايزيدی / شيركو جهانی اصل / شيركو كريمی / شيرين اردلان / شيرين اسپندارمذ / شیرین عبادی / شیرین مومنی / شيما منبری / شیوا مسعودی / شيوا منبری /صابر شيخلو / صابر مرادی / صادق فقیرزاده / صالح پالانی جاف / صالح دادپور / صالحه سرخدوست / صدیق اردکانی / صدیقه دبستانی / صدیقه مصائبی / صیاد زراعت پیما /طاهر رمضانی / طاهره خرمی / طوبی خدامرادی / طوطی خسروی / طیبه اخوان اقدم / طيبه اسدی / ظفر كرمی / عادل پرتویی / عادل قادری / عارف عزيزی / عاطفه احمدی / عالمتاج شمیرانی / عاليه مطلب ‌زاده / عباس پشمی / عباس حق ‌پرست / عباس عاقلی / عباس قاسميان / عبداله آقایی / عبداله سبحانی / عبداله عرفان طلب / عبداله مومنی / عثمان محمودی / عثمان نوری / عدنان براتی / عزيز مهرابی / عسل پیرزاده / عطا علیزاده / عطا منبری / عطا ناصرسقزی / عطیه وحیدمنش / عفت ماهباز / عفت محبوب / عفت محمدپور / علی آمره / علی آموزگار / علی اجاقی / علی احمدی / علی اسلام ‌پور / علی اكبری / علی افشاری / علی امینی / علی ايلامی / علی باقری / علی پورنقوی / علی تقی پور / علی جمالی / علی حقانی / علی داوودی / علی رسولی / علی رضایی / علی زارع / علی زمانی / علی سياسی راد / علی شجاعی / علی صابری / علی صمدی / علی طایفی / علی عبدی / علی عبدیل ‌زاده‌ / علی عسکری / علی كربلايی / علی کريمی / علی کلارستقی / علی كلايی / علی فایض پور / علی فیضی پور / علی قلی زاده / علی مختاری / علی معظمی / علی مغازه‌ای / علی مقيمی / علی مليحی / علی مهرابی / علی نیکونسبتی / علی وفقی / علی هاشمی / علی هنری / علی‌اکبر موسوی خوئينی / علی‌اشرف درویشیان / علی‌دوست كريمی / علی‌رضا افشاری / علی‌رضا جباری / علی‌رضا خادمی / علی‌رضا خانبخش / علی‌رضا زرگر / علی‌رضا عزیزی / علی‌رضا قرا‌باغی / علی‌رضا كرمانی / عماد آقايی / عماد بهاور / عمار صالحی / عمید مشرف زاده / عنایت همایی راد / غفور محمدی / غلام حبیبی / كاروان مهرابی / کاظم طاهری / کاظم فرج اللهی / كاكه ‌عزيز كريمی / كاوه آهنگری / كاوه ايران دوست / كاوه خسروی / كاوه رضايی شيراز / كاوه شهبازی / كاوه قاسمی كرمانشاهی / كاوه مظفری / کاوه موسوی / کاظم رضایی / كاظم علمداری / کامران فرجی / كاميل ماراسانا / كبری كريمی / كتايون محمودی / كريم كريمی / كريم مرسنه / كريم مهرابی / كژال عباسی / كلارا مراديان / كمال عزتی / کوروش جنتی / كوروش گلنام / کیانا هاشمی / كيانوش سنجری / کیوان رفیعی / كيوان صميمی / گلاله بهرامی / گلاويژ حسينی / گل‌بانو مرادی / گلمراد مرادی / گلناز كريمی / گلناز ملك / گوهر شميرانی / گیتا آذری / گیتی پورفاضل / گیتی خیرخواه / گيتی عدالتی / فائزه امانی‌فرد / فاتح آرش / فاطمه خانی / فاطمه سرحدی زاده / فاطمه سلطان زاده / فاطمه شهبازی / فايق مرادپور / فتحيه زركش يزدی / فخرالدین آرمن / فخرالدين حيدريان / فخری شادفر / فخری نامی / فرانک سیدانلو / فرانک گلستانه / فرج اله شریفی / فرح خلیلی نژاد / فرح طاهری / فرحناز مهرابی / فرخ مهرابی / فرخ نگهدار / فرخنده بختیاری ‌زاده / فرخنده جبارزادگان / فردين الماسی / فرزاد فرحبخش / فرزانه آقایی پور / فرزانه طاهری / فرزانه محجوب / فرزين كرباسی / فرشین کاظمی نیا / فرود سیاوش پور / فروغ میرزایی / فرهاد بزرافکن / فرهاد حيدری / فرهاد حيدری گوران / فرهاد فرهادی / فرهاد محسنی / فرهاد محمدی / فرناز كمالی / فریبا اختری / فریبا جعفری / فریبا داوودی مهاجر / فریبا شویدی / فريبا محمدی / فريبا مرادی / فریبرز حقانی / فریبرز رییس دانا / فريبرز كرمانشاهی / فرید پارسا / فرید زندی / فرید مدرسی / فريد مصلحيان / فريدون كرمی / فريدون ميراحمدی / فریده رستمی / فریده قلی ‌زاده / فهیمه رضایی / فهیمه شجاع / فیروزه مهاجر / قاسم قشلاقی / قانع شيرخانی / قدسی سرمست / قمرناز رضايی / قمری احمدی / قنبر خسروی /لادن امینی / لعیا گلمرادی / لیلا ارشد / لیلا صحت / ليلا مهرابی / ليلی حسن پور / لیلی فرهادپور / مازیار معصومی / ماندانا چترچی / مانی زرشکی / مانيا يادگاری / مجتبی باستانی / مجتبی بیات / مجتبی حسین‌‌خانی / مجتبی حقانی / مجتبی درخشان / مجتبی رزمی / مجتبی سادات / مجتبی نجفی / مجتبی هادی / مجید پاشایی / مجيد تولايی / مجید خمسه / مجيد دارابيگی / مجید فیروزیان / مجید مددی / مجید ملکی / محبوبه کرمی / محترم حبیبی / محدالدين امينی / محسن ابراهیمی / محسن اسداللهی / محسن برزگر / محسن خسروی / محسن رنجبر / محسن سلگی / محسن شهریاری / محسن عامری / محسن صادقی راد / محسن نجاد / محسن نوربخش / محسن موسوی / محسن ياوری / محمد آشور / محمد اسفندياری / محمد افراشته / محمد امینی / محمد ايزدی / محمد برزنجه / محمد بهزادی / محمد تقدیری / محمد حاجی / محمد حجتی / محمد خادميان / محمد دادفر / محمد داروی / محمد دهقان / محمد ذکايی / محمد رخشان / محمد رضوانیان / محمد زوار / محمد سیف زاده / محمد صدیقی / محمد صیادی / محمد صادقی / محمد غلامی / محمد کاظمی / محمد کريمی / محمد کوراوند / محمد فدایی / محمد قائم مقامی / محمد محمودجانلو / محمد مختاری / محمد ملکی / محمد ملوان / محمد منصوری ‌بروجنی / محمد موسوی / محمد ميلانی / محمد نواب / محمد هاشمی / محمد هنرپرور / محمد يعقوبی / محمدامين افتخار / محمدامین رضوان فر / محمدامین شاکری / محمدتقی اکبرزاده / محمدتوفيق اسدی / محمدجواد شيروانی / محمدرسول كريمی / محمدرضا اسكندری / محمدرضا خسروی / محمدرضا عربی / محمدرضا وفایی / محمدصادق اسفندیاری / محمدصادق الحسینی / محمدعلی توفیقی / محمدعلی دادخواه / محمدعلی سيدنژاد / محمدعلی عمویی / محمدعلی نظری / محمد‌مهدی احمدی / محمدمهدی میکاییلی / محمود سعيدزاده / محمود شيرين آبادی / محمود عبادی / محمود مختاری / مراد عبدیل ‌زاده‌ / مراد مرادی / مرتضی بحرکاظمی / مرتضی حسین زاده / مرتضی رضایی / مرتضی صادقی / مرتضی نوفرستی / مرسده کشاورز / مرضیه آریانفر / مرضیه حقانی / مرضيه شكيبا / مریم اسدی / مریم افشار / مریم بهادران / مریم حبیبی / مريم خدارحمی / مريم خسروشاهی / مریم رضایی / مریم زندی / مریم سالخورده / مریم عزیمی / مريم عليزاده / مریم مالک / مریم محبوب / مژده حبیبی / مژگان ثروتی / مژگان صادقی / مسعود بُربُر / مسعود بهنود / مسعود حسینی / مسعود حقيقت فر / مسعود خیراتی / مسعود داوران / مسعود رجایی / مسعود رضازاده / مسعود عسگرپور / مسعود غفاری ‌نيا / مسعود كرمی / مسعود قربانی ‌نژاد / مسعود مشایخ / مسعود نظری‌ فرد / مسلم محمودی / مصطفی ابراهیمی / مصطفی استادزاده / مصطفی تنها / مصطفی خسروی / مصطفی روستا / مصطفی زاهدی / مصطفی محمودجانلو / مصطفی ملا / مصطفی وفایی ‌اقدم / مصلح فتاح پور / مطهره پارسی / مظفر اسماعيلی / معصومه رحيمی / معصومه فضلعلی / مقدم حيدری زاده / مقصود رنجبر / مقصود کرمی / منصور بيات‌زاده / منصور تيفوری / منصور حيات غيبی / منصور دریاباری / منصور صدقی / منصور مهرابی / منصوره بهکیش / منصوره مسعودی / منوچهر سالكی / منيره برادران / منیژه ترکزاده / منیژه گازرانی / موسی دانشفر / موسی ساکت / موسی فيضی / مولود عبدیل ‌زاده‌ / مولود وکیلی نژاد / موید صادقیان / مهدی ابراهیمی / مهدی احمدی / مهدی اسدی / مهدی افشارنيك / مهدی امیریان / مهدی تركمان / مهدی پولادی / مهران جام برسنگ / مهین جعفری / مهدی امينی زاده / مهدی جمالوند / مهدی چاوشیان / مهدی حسين نژاد / مهدی حقانی / مهدی حميدی / مهدی حيدری / مهدی رضايی / مهدی سالار / مهدی سعیدی‌ پور / مهدی سلیمان زاده / مهدی شفيعی / مهدی عادل / مهدی عباس ‌زاده / مهدی عربشاهی / مهدیه گلرو / مهدی فخرزاده / مهدی وفایی / مهدی هرویان / مهدی محمديان / مهدی مسافر / مهران براتی / مهران عباس ‌زاده / مهران مقامی / مهرداد بزرگ / مهرداد درويش پور / مهرداد مشایخی / مهراوه خوارزمی / مهرنوش اعتمادی / مهشيد راستی / مهناز پراکند / مهین صارمی / مهين علی ‌بابايی / میترا رضایی / میثم عروجی / میثم گلستانی / ميرمحمود يگانلی / میلاد اسدی / میلاد حسینی / میلاد ملازمی / مينا رفعتی / مینا جعفری / مینا سری / مينو كيامان / مینو مرتاضی لنگرودی /نادر اسداللهی / نادر منبری / نادیا صدیقی / نارين محمدی / نازپری خسروی / نازلی فرزانجو / نازنین اسدی / نازنين افشين جم / نازنين جواهری شلمانی / نازنين خوش نويسان / نازنین فرزانجو / نازی اسکویی / نازی خضری / ناصر اشجاری / ناصر زرافشان / ناصر شیرمحمدی / ناصر طاهری / ناصر منبری / ناصر نصرالهی / ناصر نيچالانی / ناصح فریدی / ناهید افراسیابی / ناهید جعفری / ناهيد حسينی / ناهيد محمدی / ناهید میرحاج / نجات بهرامی / نجف رحیمی / نجما رحمانی / نجمه طالب ‌نیا / نجمه قاسمی / نجيبه محمود / ندا جلیلیان / ندا رستم پور / ندا شبان / ندا عزیزی / نرگس طیبات / نرگس كرمانشاهی / نرگس محمدی / نرمين زمانی / نريمان ملكی / نزهت حافظی / نسترن بهادری / نسرین ستوده / نسرین طاعتیان / نسرین فرهومند / نسرين محمدی گوران / نسرین مزرعه / نسيم تنها / نسيم خسروی مقدم / نسيم سرابندی / نسیم کرمی / نشمیل احمدپور / نعمت مهرابی / نعمت سروری / نعمت محمدی / نفیسه آزاد / نوشين احمدی خراسانی / نوشین کشاورز / نوید لطیفی / نوید نوری فر / نويد محبی / نيره توحيدی / نیکزاد زنگنه / نيلوفر بيضايی / نيلوفر گلكار / نیلوفر مهدیان / نیما قوامی / وجیهه امیدیان / وحید آقایی / وحيد اسمعيلی / وحید باقری / وحيد بهرامی / وحيد رنجبر / وحید صالحی / وحید شاهسون / وحيد کريمی / وحید هاشمی / وريا محمدی / وطن كريمی / وهاب دوستی دوكشكانی / ویدا خسروی / ویدا دهقانیان / ويدا فرهودی / ویکتوریا آزاد /هادی اسماعیل زاده / هادی الملی / هادی دلالت / هادی دلبهاری / هادی کهال زاده / هادی منبری / هاشم عابدزاده / هایده تابش / هایده مغیثی / هژار آذری / هژیر پلاسچی / هستی خضروی / هما خداوردی / هما زرافشان / هما عسگری / همایون مکتبی / هوشنگ بيات / هوشنگ حقانی / هوشنگ ناصری / هومن ساديا / هيرش احمدی / هيمن محمودی / هيوا ساعد / هیوا عبدیل‌زاده‌ / هيوا گلمحمدی /یادگار صالح / یاسر آزاده / یاسر رحمانی / یاسر معصومی / یاسمین فرزانجو / ياور غلامی / يزدان جليليان / یزدان گردان / يزدان ميرزايی / یوحنا نجدی / یوسف پژوم / یوسف صفی خانی / یوسف کبیری


9/4/08

موقعیت و تلاش های زنان ایران، از انقلاب ۵۷ تا کنون - نیکی‌ کدی

موقعیت و تلاش های زنان ایران، از انقلاب 57 تا کنون
نيكي كدي / ترجمه سمانه موسوي



وضعیت و موقعیت زنان در ایران، از انقلاب 1978- 1979 (1357) تاکنون، بسیار پیچیده و متناقض بوده و غالباً هنگامی که از دنیای خارج به آن نگریسته می شود بسیار ساده به نظر می آید. تصویر بسیاری از امریکایی ها از ایران، برگرفته از کتاب «لولیتا خوانی در تهران» اثر «آذر نفیسی» است که حکایت گروهی از دانشجویان دختر درآغاز دهه هفتاد (حدود 15سال پیش) در ایران است، یعنی زمانی که محدودیت و انحصارها در ایران به مراتب بیشتر از امروز بود.
گروهی که امروزه از امریکا به ایران سفر می کنند، غالباً از آزادی زنان ایرانی در قیاس با زنان برخی از دیگر کشورهای خاورمیانه در شگفت اند.
گزارش دادن راجع به زنان ایرانی به واسطه استنباط ها و باورهای سیاست های برون مرزی ایران، کمی پیچیده به نظر می رسد. از هنگامی که شعار «آزادسازی زنان افغانستان» به عنوان توجیهی برای جنگ علیه این کشور به کار برده شد تا کنون، برخی از افراد بسیار هوشمندانه و محافظه کارانه به سیاه نمایی و حتی ارائه گزارش های منفی در ارتباط با زنان ایران دست زده اند، چرا که به اعتقاد آنها ممکن است از این گزارش ها به عنوان توجیه اصلی حمله به ایران استفاده شود. کسانی که طرفدار چنین حمله ای به ایران هستند می گویند که نارضایتی در ایران موج می زند، و اگر امریکا کمک کند، می تواند منجر به براندازی نظام مذهبی در ایران شود. به همین دلیل آنها از فعالیت های اعتراضی گروه های زنان به عنوان عاملی مهم در این سناریو یاد می کنند. هنوز هیچ یک از زنان مبارزی که توسط توجیه گران مداخله امریکا در سیاست ایران از آنها نامی برده شده است، از سیاست های متجاوزانه امریکا طرفداری نکرده اند. همچنین، هیچ کدام از آنها از حمایت موثر امریکا به گروه هایی که در ایران به عنوان دشمن فرض می شوند، مانند تجزیه طلبان قومیتی و یا مجاهدین خلق (فرقه خشونت گرايي که در جنگ ایران – عراق در مقابل ایران جنگیدند) طرفداری نکرده اند. بسیاری از تحلیل گران هوشیار چپ و راست بر این عقیده اند که هر حمله ای به ایران می تواند حمایت از حکومت جمهوری اسلامی را تقویت کند.
برخی از طرفداران حمله امریکا تا آنجا پیش می روند که "لولیتا خوانی در تهران" (و دیگر خاطراتی که به نقد رفتار نظام ایران پس از انقلاب 57 با زنان ایرانی می پردازد) را با دفاع از نظارت امپریالیست بر ایران و حمایت از برنامه های جناح راست امریکا برای انهدام نظام جمهوری اسلامی ایران، یکسان قلمداد می کنند. این گونه استدلال ها بر انتقادهای پست مدرنی که دور از واقعیت هستند، استوار است. به ویژه درمورد کتاب «آذر نفیسی» که بحث های مربوط به آن به جلد کتاب که دخترانی را در حال مطالعه با چادر نشان داده است، نیز بسط پیدا می کند. گرچه این عکس حتا توسط خود نویسنده اثر انتخاب نشده بود و از نظر بسیاری از مخاطبان کتاب، ضرری هم نداشت اما باز هم نقدهایی را در پی داشت. مطمئنا زمان آن رسیده که برای رسیدن به رویکرد و نگرشی متعادل تر تلاش کنیم؛ رویکردی که هراس از دخالت بیشتر امریکا در ایران را با توجه به تجربه سقوط محمد مصدق در 1953 [کودتای 1332] و تهدیدها و اقدامات متجاوزانه اخیر امریکا، منطقی بداند؛ رویکردی که تصدیق کند خصومت و دشمنی امریکا نسبت به ایران بیشتر توسط طرفداران رده های بالا و گروه های با نفوذ سیاسی تحریک می شود، نه به وسیله انتشار شرح حال ها و سرگذشت نامه های مربوط به زنان.
موقعیت زنان در ایران و جهان اسلام به قدری پیچیده است که گاه به شیوه مثبت و گاه نیز به شیوه منفی می تواند به تصویر کشیده شود. بنابراین فردی که حقایق مورد نظر خود را انتخاب می کند می تواند برای به کار بردن کلیشه متناسب با آن، نیمه پر یا خالی لیوان را نشان دهد. بسیاری از مردم در مورد "اسلام" و یا "ایران" کلیشه سازی می کنند. در حالی که وضعیت و وظایف زنان در طول زمان به صورت چشمگیری در رابطه با عواملی همچون شیوه تولید، قوميت و طبقه تغییر کرده است. در کل، می توانیم به این موضوع توجه کنیم که قرآن (که مسلمانان با تقوا به آن به عنوان وحی الهی به محمد پیامبر می نگرند) هم شامل اصلاحات مهم و هم بعضی محدودیت ها در مورد حقوق زنان است و عملکرد اولیه اسلام از دیگر عقاید مذهبی هم عصر خود مانند یهودیت و مسیحیت محدودکننده تر نبوده است. بیشتر محدودیت ها در سده های نخست اسلام به زنان اعمال شد، به ویژه زمانی که حجاب و به انزوا کشیدن زنان به عنوان کمال مطلوب در نظر گرفته شدند. برخی از متفکران مسلمان [در جوامع اسلامی]، عقاید زن ستیز را حفظ کردند و مانند ديگر جوامعِ مورد مطالعه، رفتار قانونی نابرابر میان مردان و زنان باقی ماند. از طرف دیگر، در مقایسه با غرب همه [تغییرات ایجاد شده در جوامع اسلامی] لزوما منفی نبود، زنان دارایی شان را حفظ می کردند و بسیاری اوقات برای دفاع از حقوق شان به دادگاه می رفتند.
از اولین سده های پس از پذیرش اسلام موقعیت زنان تغییر کرد، اما این موقعیت از آداب و رسوم قبل از اسلام در میان مردم سوریه، عراق و ایران به انضمام یهودی ها و مسیحی ها، و حجاب و انزوای برخی از زنان شهرنشین و مدنی پیش از ظهور اسلام در آن نواحی، نيز تاثیر گرفت. سنگسار شدن به دلیل زنا، از یهودیت به اسلام وارد شده است و به دورانی بر می گردد که عیسی با یهودی ها صحبت می کند تا آنان را از پرتاب اولین سنگ بازدارد. حتی امروز بسیاری از دستورعمل های مربوط به زنان، که اغلب "اسلامی" نامیده می شوند، در میان هندوهای هندوستان و غیرمسلمانان افریقا و بخش هایی از اروپا شکل گرفته اند.
اندیشمندان اصلاح طلب اخیر در ایران و دیگر نقاط؛ بین یک اسلام ناب و آرمانی، که غیر قابل فهم و تغییر ناپذیر و مطلق است، و اسلامی که کاربردی و قابل تفسیر در جهان است و بر اساس زمان و مکان تغییر میکند، تفاوت قایل هستند. این تمیز، با تعبیری از قانون اسلامی یکسان است، که در آن شریعت یا طریقت، کمال و ایده آلِ قانون و رفتار است، اما چنین رویکردی در دنیا تنها به عنوان فقه ظاهر شده است، که مطابق تفسیرهای مختلفِ منابع اصلی (مانند قران) عمل کرده و دگرگونی پیشامدهای تاریخی را بازتاب داده است. با این حال کلمه "شرع" با عطف به هر دو این حالات استفاده می شود.
در برخی از دوره های باستانی در تاریخ ایران، تفسیرهای قانون و عرف، محدودیت های سخت و محکمی را بر زنان وارد می کرد. با این حال پژوهش های جدید به ویژه در مورد مصر، اسپانیای مسلمان و امپراتوری عثمانی نشان می دهد که علی رغم تصورات پیشین محققان، زنان حقوق بیشتری که در دادگاه حمایت شان کند، داشته اند. همچنین، صوفی های عرفانی و پیروان گروه های اقلیت مذهبی رفتار تساوی گرای بیشتری با زنان داشتند. متاسفانه، اسناد اولیه معتبری در مورد چنین نتایج تازه ای راجع به مراعات وضعیت زنان در تاریخ که اغلب از سوی ایرانیان تازه مدرن شده ارائه می شود، هنوز كشف، سازماندهی و استفاده نشده است؛ اما اگر چنین اسنادی وجود دارد، آنها موظف به چالش کشیدن دیدگاه های سنتی قدیمی تر هستند. آنچه اکنون معلوم می شود این است که گروه های مغولی- ترکی در ایران و دیگر نقاط خاورمیانه و جنوب آسیا، از قرن 11 به بعد پس از تسخیر این سرزمین ها و آغاز حکومت شان، در طول مدت قابل توجهی قانون تساوی گرایی برای زنان داشتند. در بسیاری از موارد حتی زنان در ایران، مصر، آسیای جنوبي و امپراطوری عثمانی به حکومت رسیدند. از طرفی، به نظر می رسد افزایش نفوذ روحانیون در ایران و دیگر قسمت های خاومیانه از قرن 17 به بعد باعث ظاهر و سلوک سنتی تر و اتفاقاً دیدگاه حقوقی پدرسالارانه تر شده است.
آنچه ما در مورد زنان در دوره پيشامدرن خاورمیانه می دانیم، نشان می دهد که مانند بسیاری از جوامع از اطراف مدیترانه تا آسیای شرقی، اغلب ازدواج های اولیه توسط پدر و مادر و خویشاوندان ترتیب داده می شدند، و زنان تا حد زیادی برای اجتناب از تهدید بکارت خود، در جوانی و سن پایین ازدواج می کردند. تازه عروسان تحت سلطه مادر شوهرها بودند، و با داشتن پسرهایی که می توانستند برای آنها به نوعی حامی باشند، موقعیت بهتری کسب مي کردند. در برخی مناطقِ طایفه ای و بادیه نشین – به ویژه ترک زبانان – موقعیت زنان برابرتر و زنان دارای نفوذ و قدرت بیشتری بودند، در حالی که دیگر طایفه ها پدرسالارتر بودند. اما در همه جا زنان اغلب به عنوان مادرهایی که به استحکام و استمرار خانواده کمک می کردند، مورد احترام قرار می گرفتند.
برخی از محققان، بر نمودهای منفی تجدد زنان، شامل نژادپرستی مدرن و استعمارطلبی و انزوای زنانی که از محیط های روستایی به شهرها مهاجرت می کنند، تاکید دارند. اما واقعیت امر، جریان هایی متناقض تر را می نمایاند. تغییرات اقتصادی و اجتماعی در کنار سرمایه داري و مدرنيته، به بردگی که شامل بسیاری از زنان می شد خاتمه داد، و منجر به گسترش آموزش، اشتغال و فعالیت های اجتماعی زنان – البته پس از تلاش های بسیار – شد. در کل، ایران و خاورمیانه تحت تاثیر تجارب اروپای غربی، عوامل اقتصادی و فرهنگی مدرنيته که شامل گسترش برابری بیشتر زنان می شد، توسعه يافت. در اروپای غربی، به دنبال جنگ های مذهبی قرن های شانزدهم و هفدهم میان کاتولیک ها و پروتستان ها – که کم و بیش شباهت هایی به جنگ های سنی و شیعه امروزه دارد – بسیاری در غرب به تدریج به تشکیلات دولتی و اجتماعی سکولارتر با کمترین نگرش و رویکرد مذهبی، گرویدند.
در نهایت، بويژه پس از نیمه اول قرن بیستم، نژاد پرستی علمي با رد کردن ایده ای که مطابق آن برخی از گروه های مردم به صورت فطری از دیگران بهترند، ایده ای که قبلا به وسیله برگزیده ای از متون مذهبی حمایت شده بود، دچار انحطاط شد. با اين وجود، این عقیده که زنان ضعیف اند و از نظر عقلانی درجه دوم هستند، هنوز توسط برخی مذهبیون و دیگر گروه ها در ایالات متحده حفظ شده است؛ در نتيجه، این مساله که چنین تفکراتی هم چنان در میان جوامع کمتر توسعه يافته در خاورمیانه از جمله ایران وجود دارد، شگفت انگیز نیست. بعلاوه همان طوری که برخی از محققان اخیرا در پی کشف آن هستند، بسیاری از زنان در ایران و دیگر نقاط، حمایت هايي در مسلمانی و قوانین و دستورالعمل های سنتی دیگر می یابند، بنابراین نسبت به پدیده مدرنیزاسیون بسیار محتاط هستند، چرا که در برخی موارد، مدرنیزاسیون برای آنها، مسائل بیشتری را نسبت به فایده های به وجود آورده است.
در ایران، همچون برخی از کشورهای خاورمیانه، اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20، به بعضی از زنان و مردان پیشگام که در جهت کسب حقوق بیشتر برای زنان مبارزه می کردند، مجال فعاليت و خیزش داده شد. نظر به اینکه تا آن زمان دختران کمتر از پسران، و اساسا در خانه تحصیل می کردند، بسیاری از مبارزات اولیه زنان [ایرانی]، برای به مدرسه فرستادن دختران و حق آموزش بود. در ابتدا بسیاری از روحانيون حوزه علمیه و پیروانشان با مدرسه فرستادن دخترها به مخالفت پرداختند. اما از جانب ديگر، حقوق زنان مورد حمایت و پیگیری تشکل هاي زنان، احزاب چپ گرا از جمله سوسیالیست ها و کمونیست ها و برخی ناسیونالیست های مترقی بود. یکی از شاهزاده های قاجار، تاج السلطنه، سوسیالیست و یکی از مبارزان پیشگام برای حقوق زنان شد و تاریخچه و شرح حال مهمی را از خود بر جای گذاشت. صدیقه دولت آبادی نيز از یک خانواده بهایی برخاست، گرچه او خودش بهایی نبود.
پیش از 1925 (1304) ایران کمتر از کشورهای حاشیه مدیترانه در خاورمیانه، مدرن بود. رضا شاه، مرد قدرتمندی که با کودتای حمایت شده توسط انگلیس در 1921 (1300) روي كار آمد و در 1925(1304) خودش را شاه ناميد، برنامه ای سریع در جهت مدرنيزاسيون اجباری و از بالا شروع کرد که شامل تغییرات وضعیت زنان نيز می شد. به هر جهت، با یک سری اصلاحات اندک و شرعی، قانون حقوق خانواده 1935(1314) بنا نهاده شد. این اصلاحات، محدود به ثبت طلاق در دادگاه و منع ازدواج دخترهای زیر 13 سال بود. همچنين، به موجب قانوني که در سال 1931 (1310)به مرحله اجرا درآمد، مقرر شد كه تمام ازدواج ها ثبت شود. کنترل و نظارت بر این قانون توسط دولت، به جاي روحانیون یا علما، یک تغییر بزرگ بود.
حکومت رضا شاه به مدرسه فرستادن زنان را ترویج و دانشگاه مختلط تاسیس کرد. اجازه استخدام مشروط زنان و مشارکت شان در ورزش ها را صادر کرد. رضا شاه در یک حرکت چشم گیر، پس از سفر 1935 (1314)به ترکیه - جایی که آتاتورک حجاب را نه قدغن بلکه مردم را تشویق به برداشتن آن می کرد- حجاب را غیرقانونی اعلام کرد. اجباری شدن حجاب تا جایی پیش رفت که افراد پلیس چادرهای زنان را پاره می کردند. اما اين حركت، نوعی پس زنی و عکس العمل سیاسی به همراه داشت، پس از این که متفقین انگلیس و روس، رضا شاه را در سال 1941(1320) مجبور به کناره گیری کردند، توده زنان مجدداً به سر کردن چادر روی آوردند. مشابه چنین عکس العمل و واکنشي را در مورد اجباري اعلام کردن حجاب، پس از انقلاب 57 نیز می توان دید.
نقش جناح سیاسی چپ، به ویژه زنان شان، در پیشبرد حقوق زنان بیشتر به صورت انتقاد نشان داده شده است تا تحلیل بی طرفانه. در حالی که واقعیت این است که احزاب چپ اهتمام ورزیدن به مساله زنان را به سوسیالیست های آینده موکول کرده اند. آنها برای پیروزی سریع و بی واسطه، مبارزه انتخاباتی می کردند. در اين خصوص، دولت خودمختار چپ گرای آذربایجان، پیشگام در مبارزه برای دستیابی زنان به حق رای بود. اما وقتی که دولت مرکزی به اجبار اين استان را تحت سلطه خود درآورد، به حق رای زنان نیز پایان داده شد. انتشار عقايد برابري خواهانه از سوی احزاب چپ، احتمالا به نقش آفرینی مثبت زنان در عرصه جامعه و صدور قوانین تضمین کننده حضور آنها، در دوره پهلوی كمك كرد.
رضاشاه ، همچون آتاتورک سازمان های زنان را تحت نظارت سلطنتی متمرکز کرد و اجازه اعتراض و مخالفت به ویژه به چپ گراها و هواداران شان که بصورت حزبی کارشان را دنبال می کردند، نداد. مذهبیون و خصوصا چپ گراها، هواداران و گروه های شان را پس از برکناری رضاشاه در دوره دموکراتیک تر، خصوصاً حکومت پارلمانی از سال 1941 تا 1953(1320 تا 1332)، دوباره احیا کردند. برنامه های حزب توده در بسیاری موارد، حقوق زنان را شامل می شد. در طول نخست وزیری محمد مصدق و جبهه ملی که او از 1951 تا 1953 (1330 تا 1332) آن را رهبری می کرد، ملی شدن صنعت نفت به تصویب رسید. ائتلاف صنعت نفت، شامل مذهبیون و تعدادی عناصر ناسیونالیست جناح راست بود که به تدوین و تصویب قوانین به نفع زنان توجه نمی کردند. در سال های نخست حکمرانی استبدادی محمد رضا شاه نيز – که به وسیله کودتای برنامه ریزی شده امریکا در 1953(1332) بنیان نهاده شد – اصلاحاتي در زمينه حقوق زنان صورت نگرفت.
هنگامی که تحول داخلی و سیاست امریکا، اصلاحاتي را در دوره سال های 1960 تا 1963(1339 تا 1342) موجب شد، اظهارنظرها و اوضاع به نفع زنان نيز تغییر کرد و در سال 1967(1346)، به صورت قابل توجهی حقوق زنان در ازدواج، طلاق و حضانت تحت قانون حمایت از خانواده که در 1975 (1353)تصویب و تثبیت شده بود، بهسازی شد. این قوانین در زمینه های طلاق برای زنان، ایجاد محدودیت برای جدایی مرد [حق طلاق یک طرفه مرد]، چند همسری، و مشروط کردن حضانت فرزند به رای دادگاه های کاملا سکولار [عرفی]، توسعه یافت. با اجتناب از مغایرت با شرع و مذهب، ترویج استفاده از «شروط ضمن عقد» مطابق با مواد اصلاحی قانون حمایت از خانواده دنبال می شد. حداقل سن ازدواج در سال 1967 (1346) برای زن به 15 سال و برای مرد به 18 سال و سپس در سال 1975 (1353) برای زن به 18 سای و برای مرد به 20 سال افزایش یافت. قوانین زمان رضاشاه نه ثبت شرعی ازدواج موقت را مقرر می کرد و نه در زمینه پیشگیری از آن برنامه ای داشت. تایید رسمی سازمان زنان، و اداره کننده این سازمان، مهناز افخمی، که وزیر جدید برای زنان بود، به کرات توسط زنان مخالف شاه مورد انتقاد قرار می گرفت. اما از منظر بسیاری از افراد، در نگاهی به گذشته، کار آنها بر روی قانون حمایت از خانواده و دیگر امور بسیار مثبت بود. به عنوان مثال، یکی از نمایندگان زن مجلس [مهرانگيز منوچهريان] که رهبری «اتحادیه زنان حقوقدان ایران» را به عهده داشت، شخصي با مسئولیت و هوشمند بود كه لایحه اي مترقی براي حقوق زنان به مجلس سنا ارائه كرد.
در ایران همچون ترکیه، تونس، سوریه، عراق و مصر، حکومت ناسیونالیست تحت عنوان اصلاحات، حرکت های مهمی را برای آموزش زنان، مشارکت نیروی کارشان و برابری بیشتر در قانون خانواده انجام داد. در همین زمان، آنها فعالیت ها و روزنامه نگاری مستقل زنان، حتي آنهایی که از احزاب چپ بودند، را هم مورد حمایت قراردادند و هم بر آن نظارت داشته و به صورت متمرکز درآوردند. چرا كه سعی مي کردند تمام فعالیت های زنان را تحت نظارت دولت قرار دهند. این دولت ها موجب ایجاد شکل های دیگری از مخالفت ها در بین زنان و مردان شدند، با این حال بسیاری از زنان، از حاکمانی که حقوق زنان را توسعه دادند، حمایت کردند. در سال های بعد از جنگ، مخالفت زیادي از سوی جناح چپ صورت گرفت که در برخی کشورها قوی بود و در برخی از جمله عراق و مصر، حتی برای مدتی در داخل دولت، چه بصورت آشکار و چه غیر آشکار وارد شد (رژیم چپ گرای عبدالکریم قاسم در عراق سال 1959(1338) میزان قابل توجهی از برابری در قانون خانواده را تصویب کرد، که پس از کودتای 1963(1342) حزب بعث تغییر کرد، اما یکی از مطلوبترین قوانین در خاورمیانه باقی ماند). در ایران کم و بیش مخالفت ها از سوی توده مردم و قشر بازاری ها بود. آنها بیشتر به شکل های سنتی تولید و تجارت، تا صنعت مدرن و استخدام دولت، علاقمند بودند. مخالفت مردم ایران از سال 1970(1349) به بعد، شکل جدید سیاسی مذهبی که گاهی اسلام گرایی نامیده می شد، به خود گرفت.
در ایران، با اینکه سازمان هاي اسلام گرا، به قدمت مصر و دیگر کشورهای عربی وجود نداشت؛ اسلام سياسي به سرعت با قیام [آيت الله] خمینی پس از سال 1963(1342)، بر پایه ایستادگی در مقابل شاه و انقلاب سفیدش که شامل حق رای زنان نيز بود، معنا یافت. زنان چپ و ناسیونالیست با وضع دشواری روبرو شدند، خصوصاً به واسطه جنبش توده ای در برابر شاه که در طی سال 1978(1357) قوت گرفت. زمانی که [آیت الله] خمینی اعلام کرد که قدرت رهبری را نمی خواهد، گروه های کثیری از طیف های مختلف به ویژه بازمانده های نیروهای سکولاریست و جبهه ملی، جذب این جنبش شدند. نوشته های او مدافع رهبری حکومت توسط یک روحانی اعظم (فقیه) بود که این نوشته ها به طور وسیع شناخته شده نبودند، [بلکه] اعلامیه های او از پاریس در سال 1978(1357) [اغلب] توسط فعالان چپ و اسلامی جوان اطراف او ارزیابی می شدند. به دلیل آنکه حکومت خودکامه به یک فرهنگ غربگرا و ملی گرای ایرانی گرایش داشت، در مخالفت بر عوامل فرهنگی این خودکامگی، به اسلامی شدن اهمیتی زیاد و تاکیدی مضاعف مي شد. برخی از زنان سکولار، چادر یا حجاب مدرنتری (روسری، مانتو و شلوار) را برای نشان دادن مخالفت با شاه برگزیدند. آنها به اندیشه [آيت الله] خمینی و ديگر روحانيون [...] گرویدند و پشت حرکت وی قرار گرفتند. [چرا که پشتیبانی از او را] به عنوان تنها راه جلب [مشارکت] توده مردمی که دارای انرژی مخالفت با حکومت منفور و دیکتاتوری شاه بوده و اساسا توان تغییر و یا خاتمه این حکومت را داشتند، می دانستند. نظر به اینکه مردم در نهایت می خواستند پیروز شوند، برخي اظهارات پیشین [آيت الله] خمینی در مورد حقوق زنان به دست فراموشی سپرده شد.
پس از به قدرت رسیدن [آيت الله] خميني و یارانش در فوریه 1979(بهمن 1357)، طی سال های اندکی، با گرفتن قدرت از گروه های میانه رو و چپگرا و بازگرداندن دادگاه ها و قوانین اسلامی، به سوی شکستن پیمان با هم پیمانان سکولار یا چپ پیش رفتند. واکنش اولیه به حجاب اجباری توسط اعتراض شدید زنان در روز جهانی زن، 8 مارس 1979(اسفند 1357)، بوقوع پیوست، اما با وجود اين اعتراضات، بتدریج در سطح عمومی حجاب اجباری شد (9).
موقعیت زنان پس از پیروزی نیروهای [آيت الله] خمینی در فوریه 1979(بهمن 1357)، تمام تناقض هایی که در دوران انقلاب بیان شد را آشکار ساخت. انقلاب به نام "مستضعفین" نامیده شده بود و اقداماتی در خصوص بهبود زندگی مردم فقیر روستایی و شهری صورت گرفت. بسیاری از چپ های اسلامگرا به سرعت در مجلس مسلط شدند. اما، [آيت الله] خمینی و بسیاری از روحانيون، دیدگاه تساوی گرایی درباره حقوق زنان نداشتند. طولی نکشید كه قانون حمایت از خانواده به مساعدت تفسیر قانون اسلامی توسط شوراي نگهبان لغو شد و دادگاه ها در قالب دادرسی مذهبی، بر سکولارها در امور خانواده تسلط یافتند. هرچند هنوز اندکی از نمودهای قانون حمایت از خانواده حفظ شده بودند. برگرداندن قوانین به پیش از قانون حمایت از خانواده، شامل عدم کنترل چندهمسری، حضانت [مطلق] پدری و [حق] طلاق آسان [و یک طرفه] برای مرد، بی عدالتی هاي غیر قابل تحملی را که قبلا در قانون اصلاح شده بود، دوباره وارد کرد.
توده زنان در دوران انقلاب و سپس در سال های جنگ ایران – عراق (1359 تا 1367) به جنبش درآمده بودند، و این زنان نیروی تازه شان را به کار می بردند تا به وسیله موفقیت روزافزون شان حامی تغییرات باشند. عوامل متعدد منجر به بازگرداندن تدریجی بخشی از حقوق زنان و افزایش در فعالیت های عمومی بسیاری از زن هایی شد که در برهه انقلاب به حرکت درآمده و تا قبل از آن فعالیتی نداشتند، از جمله زنان مذهبي که بیشتر ازطریق شیوه های سنتی در سطحی پایین نگه داشته شده بودند. برنامه های دولت برای توسعه آموزش و مراقبت های پزشکی برای همه دختران و زنان مفید بود. با اینکه بعضی از آموزش ها و مراقبت های بهداشتی پیش از انقلاب ترویج و گسترش یافته بود، دولت برنامه ها را برای گروه های پزشکی و مدارس در بیشتر روستاهای محروم و شهرهای مجاور، ادامه داد و گام های چشم گیری در سوادآموزی، به خصوص آموزش دختران و زنان برداشت. با اينكه، در اوايل انقلاب آموزش عالی زنان در برخی رشته ها و استخدام در برخی محیط های کاری غیرقانونی اعلام شد، اما این قبیل محدودیت ها نيز به تدریج در طول دهه های آتی برطرف شدند. اخیراً زنان تحصیل کرده و فرهیخته بیش از پیش، و به صورت آشکاری فعال شده اند و از حقوق زناشویی، پشتوانه مالی و اقتصادی شان دفاع مي كنند.
قانون مدون اسلامی همه موارد را پوشش نداد، و نمونه هایی بودند که مثلا در قانون حمایت از خانواده یا دیگر قوانین درباره زنان به مانند سابق باقی ماندند (برخی از این قوانین نه لغو شدند و نه اجرا می شدند). قانون اسلامی احیا شده به شماری از اقدامات مرسوم علیه زنان اعتبار قانونی داد، هر چند بسیاری از این قوانین توسط قانون حمایت از خانواده رد شده بودند. از جمله این قوانین: سنگسار زن و مرد متاهلی که برای زنای محصنه معرفی می شدند، اجازه طلاق یکطرفه برای مرد و در عوض اجازه طلاق برای زنان تنها با توافق طرفین یا تصمیم دادگاه پس از اثبات فهرست محدودی از کارهای غیرمجاز توسط شوهر، تفویض حق حضانت فرزندان در سن بسیار کم به شوهر و پس از مرگ وی به خانواده پدری، عدم پرداخت نفقه و تنها حمايت از فرزند پس از جدایی، و ارزش زنان را نیمی از ارزش مردان محسوب کردن در شهادت دادگاه، دیه و ارث.
چنین مقرراتی شکل های تاریخی مختلفی در گذشته اسلام داشته اند. طبق گفته بسیاری از محققان، قوانین قرآنی راجع به زنا [ی محصنه] مستلزم اعتراف هر دو طرف یا شهادت چهار شاهد عینی بر این عمل است که در حقیقت برای غیرممکن کردن اثبات زنا تدبیر شده است. مطالعات دوره های مختلف تاریخ خاورمیانه نشان می دهد که موارد دادگاهی زنای محصنه در بیشترین جوامع اسلامی نادر بودند و سنگسار به شدت نادر و به کلی فاقد سند و مدرکی برای اثبات بود (برخی ها که به قوانین یهودیت آشنا هستند، می گویند با اینکه این قانون در تئوری و نظر وجود داشت اما به صورت عملی پیاده نمی شد). به عنوان مثال، در قرن شانزدهم سلطان سلیمان که در غرب لقب معظم به او داده می شد و در امپراتوری عثمانی یک قانونگذار نیز بود، قوانينی را تصویب کرد که ادعا داشت در راستای قانون اسلام است. این قانون، مجازات اعدام یا مجازات هاي فیزیکی را شامل نمی شد و جرایم جنسی یا دیگر بزه ها را با جریمه یا حداكثر با تبعید، مجازات می کرد.
آنچه بیشتر از همه در جوامع خاورمیانه دختران و زنان را به وحشت وا می داشت، قانون اسلامی یا مجازات دادگاهی نبود، بلکه نقض قانون ناموس بود که جزیی از قانون اسلام یا اسلام قانونی نبوده و تنها دارای خاستگاه قبیله ای بود. این قانون می گفت که ناموس مردان عمدتاً در گرو پاکی جنسی زنان است، به ویژه خواهران و دختران. نه فقط زنا و فحشا، بلکه کوچکترین تخطی از این قانون می توانست منجر به قتل آنان توسط اقوام پدری شود. به نظر می رسد در زمان کنونی قتل های ناموسی در نتیجه تحرکات جغرافیایی و اجتماعی و افزایش نقض قوانین قدیمی، بیشتر شده است. چنین قتل هایی در طبقات دارای شيوه زندگی غربی و ثروتمند نادر است و به نظر می رسد در ایران نسبت به برخی جوامع خاورمیانه کمتر متعارف و مرسومند . در ایران دختران فراری شاید از سوی خانواده طرد شده و یا مورد بی اعتنایی قرار گیرند که در برخی موارد موجب روی آوردن آنان به تن فروشی می شود.
آنچه بیشتر از همه در جوامع خاورمیانه دختران و زنان را به وحشت وا می داشت، قانون اسلامی یا مجازات دادگاهی نبود، بلکه نقض قانون ناموس بود که جزیی از قانون اسلام یا اسلام قانونی نبوده و تنها دارای خاستگاه قبیله ای بود. این قانون می گفت که ناموس مردان عمدتاً در گرو پاکی جنسی زنان است، به ویژه خواهران و دختران. نه فقط زنا و فحشا، بلکه کوچکترین تخطی از این قانون می توانست منجر به قتل آنان توسط اقوام پدری شود. به نظر می رسد در زمان کنونی قتل های ناموسی در نتیجه تحرکات جغرافیایی و اجتماعی و افزایش نقض قوانین قدیمی، بیشتر شده است. چنین قتل هایی در طبقات دارای شيوه زندگی غربی و ثروتمند نادر است و به نظر می رسد در ایران نسبت به برخی جوامع خاورمیانه کمتر متعارف و مرسومند [1] . در ایران دختران فراری شاید از سوی خانواده طرد شده و یا مورد بی اعتنایی قرار گیرند که در برخی موارد موجب روی آوردن آنان به تن فروشی می شود.
اما، انعطاف پذیری قانون اسلام هنگامی که کشورهای امروزی این قوانین را مدون کرده و آن را به جای تصمیمات شخصي علما، جزیی از قوانین کشوری قرار دادند، کاهش یافت. قتل های ناموسی که جزیی از قوانین اسلامی نبودند [بلکه ملهم از قوانین جزایی اروپایی بودند [2]] و از قوانین جنایی به شيوه غربی که دارای مجازات های خیلی روشن برای "جنایت های تعصبی" (ناموسی) بودند، وارد دستگاه های قضایی خیلی از کشورها از جمله ایران شدند. پس از انقلاب در ایران، تغییراتی در این زمینه به اجبار پیاده شد، که پیگیری شریعت می بایست بصورت قهری باشد، بچه های بیوه های جنگ، به اقوام پدری شان برگردانده شده بودند.
اما دیری نپایید که قانون حمایت از خانواده مجدداً ارائه شد. در سال 1982 (1361)به لحاظ اصلاح قوانین خانواده، شروطی به قانون حمایت از خانواده، تحت عنوان «شروط ضمن عقد» دوباره اضافه شدند. اين شروط در صورتي كه توسط عروس و داماد امضا شده باشند، اعتبار دارند. برخی منابع نشان می دهند که امضا نکردن [این شروط] به قدری رایج است که حقوق واقعی همسران را کاهش داده است. با این حال به عقیده میر حسینی، عدم امضا از زمانی که دعاوی توسط قاضی ها دادرسی می شوند چندان تعیین کننده نیست. رواج دوباره قدرت شخصی قضات [با توجه به اینکه در قوانین مدنی علم قاضی تعیین کننده است]، دلیلی است که عمومی کردن قانون را به دلیل اجرای عملی تغییرات قانونی دشوار می کند.
سپس، اصلاحات موجود در طلاق، در قانون سال های 1989 و 1992(1368 و 1371) که بخشی از مقررات طلاق در قانون حمایت از خانواده بودند، دوباره تصویب شدند. تقاضای طلاق برای زوج، مستلزم کسب اجازه و موافقت دادگاه شد، برگزیدن حکمین برای زوج ها قبل از طلاق به منظور وساطت و میانجی گری در نظر گرفته شد. زمینه های درخواست طلاق توسط زوجه بیشتر شد. طبق مقررات جدید مرد تنها پس از جبران همه حقوق مالی زن می توانست او را طلاق بدهد. همچنین قانون جدید اعلام کرد که اگر طلاق بنا به درخواست زوجه نباشد یا وی بلاتکلیف باشد، برای کار در منزل به ایشان باید پاداش مالی تحت عنوان اجرت المثل داده شود. متاسفانه در زمینه چگونگی کاربرد عملی این قوانین بررسی کافی صورت نگرفته است. گزارش های غیر رسمی نشان می دهند که گاهی به زنان برای کار در منزل اجرت داده نمی شود و تقریبا نصف حقوق مالی که در ازدواج طبق قانون به آنها تعلق می گیرد را دریافت نمی کنند. اما مقررات مذکور غالبا اجرا می شوند و طلاق یکطرفه را کمی سخت تر از قبل کرده است، گرچه اگر مردان بعد از حکمیت دادگاه برای طلاق پافشاری کنند، آن را خواهند گرفت.
بر طبق گزارشات، مقرراتی هستند که طبق آن مهریه ای که به مجرد ازدواج، زوج باید آن را [به زوجه] پرداخت کند و غالبا تا زمان مرگ و یا طلاق پرداخت نمي شود؛ با توجه به تورم، ارزش گذاری مجدد می کنند. این مهریه ها که اغلب با تورم کلان سال های اول انقلاب بی ارزش شده بودند، بهای شان مجددا مورد ارزش گذاری قرار گرفت و به مانعی برای طلاق آسان مردان تبديل شد. مجموع این اصلاحات، زوج را به سوی دادگاه و رای حکمیت رهسپار نموده و مجبور به پرداخت حداقل بخشی از مهریه پرداخت نشده و حقوق مالی دیگر به زوجه پیش از اینکه بتواند او را طلاق بدهد، کرده است. قانون سال 2002(1381)، حضانت فرزند پسر برای مادر را از 2 سالگی به هفت سالگی تغییر داد.
تغییرات قانونی مهم اند، ولی معدودی از محققان ممکن است در بیان این که زنان تحت قانون طلاق کنونی نسبت به قانون حمایت از خانواده [مصوب1353] در موقعیت بهتری قرار دارند، اغراق کنند. زنان حقوق اقتصادی بیشتری را در قانون طلاق کنونی نسبت به قانون حمایت از خانواده بدست آورده اند، اما حضانت فرزند در قانون کنونی نسبت به قانون حمایت از خانواده [مصوب1353] بیشتر به نفع پدر و جد پدری شده است. چند همسری و ازدواج موقت شایع تر شده است. و در موارد دیگر نه تنها اصلاحاتي صورت نگرفته است، بلکه همچنان بر نفي حقوق زنان تاکید زیادی وجود دارد. بسیاری سعی می کنند موقعیت خود را در بحبوحه این نقطه نظرات حفظ کنند و بگویند که تلاش های زنان به همراه برخی از مردان، به صورت قابل توجهی موقعیت قانونی زنان را تغییر داده است و به دلیل قانون تعدد زوجات، مردان برای روابط جنسی حبس و تنبیه می شوند، تلاش های عملی اجتماعی حتی اگر کمتر از گذشته باشد اما همچنان ادامه دارد. همچنین خیلی ها دلیل می آورند که روند دولتی رایج با توجه به نتیجه انتخابات 2004 (1383)مجلس و 2005 (1384) ریاست جمهوری كه باعث به قدرت رسیدن محافظه کاران شد، برای زنان نامساعد است. ارزش زن هنوز در شهادت، ارث و دیه نصف مرد در نظر گرفته می شود. اگر اصلاحات [دولتي] تا حدودی به تساوی گرایی نزدیک می شد، زنان فعال تصمیم نمی گرفتند تا برای رفع تبعیض های قانونی در کمپین بزرگ شان [کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیض آمیز] که در سال 2006 (1385) شروع شد، تمرکز کنند.
شکل دیگری از تغییر در فعالیت زنان به این صورت بود كه این فعالیت ها قبل از انقلاب بیشتر از همه زنان سکولار وابسته به احزاب یا گروه هایی که غرب گرا شدند، را درگیر کرده بود؛ در صورتی که در سال هاي جنگ ایران – عراق، اساساً توجه اشخاص محافظه کار به زنان – در سال 1990 و تا حدود زیادی 2000 (از ابتدای دهه هفتاد تا پایان آن)– گواه بر تغییرات مهم هستند. به خصوص در زمان ریاست جمهوری خاتمی از 1997 تا 2005 (1376 تا 1384)، تشكل هاي زنان به شکل سازمان هاي غیر دولتی (NGO) در زمینه فعالیت های مربوط به زنان گسترش یافتند. در سال های اولیه پس از انقلاب، منصوبین زن در بدنه حکومتی نقش مهمی داشتند، اما بسیاری از زنان دیگر متعاقبا در اشکال گوناگون عملی به آنان پیوستند.
از موضوعات ديگر، تغییر چشمگیر 180 درجه ای نگرش دولت [پنجم] در خصوص توجه به تنظیم زاد و ولد است. همچنان که جمعیت بالا می رفت، دولت در سال 1989(1368) نظریه نامساعدش را وارونه کرده و هر آنچه ممکن است موفق ترین برنامه تنظیم خانواده در جهان باشد را اتخاذ کرد. این برنامه شامل تنظیم خانواده وسیع و آموزش جنسی به صورت رايگان و در اكثر موارد قابل دسترس برای عروس و دامادها پیش از ازدواج، و جلوگیری از حاملگی و عدم پرداخت حقوق اولاد بعد از سومین فرزند بود. این اقدامات با دیگر عوامل مثل شهرنشینی سریع ترکیب شده و آموزش دختران را گسترش داد و نهایتاً بالا رفتن میانگین سن ازدواج را به ارمغان آورد. رشد جمعیت ایرانیان از بالاترین نقطه در جهان با نرخ جایگزین در طی تقریبا یک دهه کاهش یافت. این نزول در نرخ رشد جمعیت در راستای گشایش شغل های عمده و اصلی برای زنان بایستی موجب خیزشی در استخدام زنان می شد که در حال رشد بود.
حوزه ديگري که بر فعالیت های زنان تاثیر مهمی می گذارد، حوزه فرهنگی – سیاسی است که غم انگیزترین تراژدی را در مطبوعات زنان به خود اختصاص داده است. اعمال کنترل اسلامی که قبلاً بیشتر بر روزنامه های زنان سکولار وارد می شد با ابعاد گسترده تری در سال 1990 (1369) با شروع اصلاحات پیش رفت؛ اصلاحاتی که از زمان ریاست جمهوری علی اکبر هاشمی رفسنجانی از سال 1989 تا 1997 (1368 تا 1376) آغاز شد و در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی از سال 1997 تا 2005 (1376 تا 1384) تسریع شد، و با وجود تنبیه و سخت گیری شدیدتری که پس از توصیف نادرست کنفرانس رسمی برلین در سال 2000 (1379) صورت گرفت، ادامه یافت. مطبوعات زنان اغلب با مطرح کردن مباحث بی پرده و رک در مورد مشکلات موثر بر زندگی زنان، در نبود احزاب سیاسی حقیقی و خالص به اصلاحات بسیار کمک کردند. برخی از مجله های مهم زنان به روی پناهندگان ایرانی تبار و غیر ایرانی که مدافعان حقوق زنان بودند، باز شده بود.
پیگیری حقوق زنان که در دهه 1980 (دهه 60) شروع شد، از آنجا که به طور رسمی از سوی زنانی که در سال های 1980 به بدنه حکومت وصل بودند آغاز شده بود ، اغلب فمینیسم اسلامی نامیده می شود، چراكه با همراهي ديگران نبود. این زنان همانند بسیاری ديگر در کشورهای اسلامی بیشتر از مباحث موجود در متون اسلامی استفاده کردند تا با اندیشمندان بسیاری که در غرب در عرصه حقوق زنان و قوانین تاثیر گذار بر زندگی ایشان فعالیت می کردند، همسو شوند. با بازگشائی علوم الهی به روی زنان و وسعت فراگیری این علوم در اسلام، زنان بیشتری نسبت به قبل پیدا شدند که خواهان ترقی بخشیدن مباحث نو بر مبنای متون اسلامی بودند. برخی از مردان، شامل چند روحانی حامی حقوق و برابری زنان، کارهای مشابهی را انجام دادند. بسیاری از این مباحث در مطبوعات زنان به چاپ می رسید. اگرچه این روند منحصر به ایران نیست، اما احتمالا بر زنان بیشتری تاثیر داشته و تغییر عمیق فرهنگی را بیش از هر جای دیگری موجب شده است. این روند به شرح و تفسیرهای اصلاح طلبانه جدید از اسلام بستگی داشت که مبتکر آن عبدالکریم سروش بود که عمیق تر از آثار توده پسند دکتر علی شریعتی درپیش از انقلاب بود. توجه به وضعیت زنان، مخلوطی از افکار متنوع سنت های اسلامی و گرایش های به جای مانده از سنت های ایرانیان و ملی گرایان و حتي مارکسیست ها و لیبرال ها است كه در شریعت و عمل فرهنگی مهم به شمار می روند. نتیجه، فرهنگی است تساوی گرایانه تر در خصوص زنان نسبت به زمان [آيت الله] خمینی در دهه 1980 (دهه 60). این ترکیب جدید فرهنگی در بین بسیاری از روحانیون و قضات یافت می شود. این جریان بر بسیاری از زنان نیز تاثیر دارد از جمله توده زنان که اینک قوانین مرتبط را به منظور راه یابی به دادگاه و دفاع از آن چه که حقوق شان نامیده می شود، بررسی و مطالعه می کنند.
واقعه مهم، جایزه نوبل 2003 (1382)بود که به فعال حقوق بشر ایرانی شیرین عبادی اعطا شد. کسی که نبرد خود را در چارچوب تغییرات قانونی و حقوق زنان، کودکان و مخالفان دنبال کرده است. او وکیل چندین موکل سرشناس زندانی یا بستگان آنهایی که توسط حکومت به قتل رسیدند بود. او نخستین ایرانی و نخستین زن مسلمانی بود که جایزه صلح نوبل را به خود اختصاص داده است. برخی ادعا کردند که جایزه در نتیجه سیاست منتقدانه امریکا در برابر ایران و نشانه ای از حمايت هاي بین المللی از تلاش های نه چندان زیاد ایرانیان در جهت حقوق بشر و دموکراسی است. اما او اولین کسی بود که بیان کرد برخی گزارش های غربی به طور اغراق آمیزی سعی به نسبت دادن فعالیت ها و تلاش های حقوقی یکایک زنان ایرانی به وی داشته اند در حالی که بسیاری از زنان شجاع و با استعداد ديگر نیز در این زمینه فعال هستند.
پس از آن، رابطه بین فعالان سکولار و اسلامی حقوق زن با هم تنیده شد و اشکال متعددی به خود گرفت. هر دو گروه خارج و درون کشور، نوشتارهای خود را به مساله زنان اختصاص دادند. در بسیاری اوقات فمینیست های سکولار و اسلامی مجبور شدند که در حل مسائل زنان با یکدیگر مشارکت و همکاری کنند. آنها همچنان با ایرانیانی آمیخته شدند که در تبعید به صورت یک فمینیست زاده شده و اغلب برای روزنامه نگاران حقوق زن، مطلب می نوشتند. در کشوری که بحث و جدل در لفظ و شیوه اسلامی مورد بررسی و تفحص قرار می گیرد و برای آن پاداش و جزا هم در نظر گرفته می شود، همیشه این امکان وجود ندارد که بفهمیم کدام بحث صادقانه و کدام یک از روی تملق و ریا است، ولی بدون شک مسلمانان صادق بسیاری وجود دارند که حامی حقوق برابر برای زنان هستند. در برخی نمونه های دیگر این دو گروه با هم همکاری نکردند. اما این مساله به دلیل رفتار زنان نماینده منتخب در مجلس هفتم (1383) - مجلسی که اکثریت آن با محافظه کاران بود – کمی پیچیده تر شد. اغلب این زنان به کمپین هایی که مطالبات برابرخواهانه داشتند توجهی نمی کردند. با این حال زنان نماینده مجلس پیشین، علی رغم اینکه مسلمانان محافظه کاری بودند، در ترویج مسائل زنان مشارکت داشتند.
زنان ایرانی در عرصه های دیگری از فرهنگ نیز به موفقیت دست پیدا کردند. از جمله بردن جایزه های مختلف توسط کارگردانان فیلم، نویسندگان داستان، شعر و به علاوه نویسندگان وبلاگ ها. وبلاگ ها چه توسط مرد نوشته شده باشد و چه توسط زن، به شیوه اصلی ارتباطات در ایران تبدیل شده اند و اغلب به مسائلی در رابطه با فعالیت ها و زندگی زنان می پردازند؛ مسائلی که در تاریخ ایران، از قلم افتاده بودند و به آنان چندان پرداخته نشده بود. زنان اینک به بسیاری از مشاغل راه یافته اند و دو سوم دانشجویان دانشگاه ها را به خود اختصاص داده اند. در این رابطه حتی بحثی [از سوی دولت] در گرفته است که می بایست برای پذیرش زنان در دانشگاه ها سهمیه ای [منفي] [3]، یعنی سهمیه 50 درصدی، در نظر گرفته شود.
این مقاله بيشتر بر پیامدهای حقوقی و فرهنگی تاکید دارد. در حالی که، بسیاری از زنان، همانند بسیاری از مردان درآمدهای اقتصادی و اشتغال را بزرگترین مساله می دانند. برآوردهای دولتی در سال 2003 (1382) نشان می دهد که زنان جوان بیشتر نگران این موارد هستند: 34% درآمد اندک، 18% مشکلات اقتصادی، 11% مشکلات اجتماعی فرهنگی، و 9% نا امنی در اشتغال. همچنین از جمله مسائل دیگری که احتمالا ذیل عنوان مسائل فرهنگی اجتماعی قرار می گیرند، فقدان امنیت، امکانات تفریحی و فرصت های ورزشی است. (با وجود محدودیت در فرصت ها و نحوه پوشش به هر صورتی که هست، زنان و دختران حتی بیش از پیش در ورزش های مختلف شرکت کرده و رکوردهای سابق در ورزش را نیز شکسته اند) تنها 7% رتبه های مختلف برای دخترانی بود که ازدواج را به عنوان مسیری برای پیشبرد زندگی خود انتخاب می کردند. نسل جوان با اینکه در زمینه های اقتصادی و نیز فرهنگی بي تفاوت هستند، اما به لحاظ طغیان گری با نسل های قدیمی تر از خود متفاوت اند.
زنان و جوانان به موازات هم، دو اکثریت گسترده ای بودند که رئیس جمهور اصلاح طلب، خاتمی در سال های 1997 و 2001 (1376و 1380) موفقیت انتخاباتی خویش را از طریق آرای آنان به دست آورد. بنابراین او می بایست محدودیت های سانسور و فرهنگ را بر طرف کرده و به مطبوعات زنان و فعالان فرهنگی یاری می رساند. اما درواقع، او این قدرت را نداشت، و شاید هم اراده آن را نداشت که اصلاح بزرگی انجام دهد. در هر صورت، در دوره خاتمی تغییرات عمده ای در خصوص وضعیت زنان صورت نگرفت. به ویژه که وی مجلسی را نیز در اختیار داشت که چپ گرایان و نيروهاي معتدل طرفدارش، بر آن مسلط شده بودند. آنها برخی قوانین که به نفع زنان بود را از مجلس گذراندند اما شوراي نگهبان از تصویب نهائی آنها ممانعت کرد. لایحه مجلس که سن ازدواج دختران را به 15 سال (از 9 سال) افزايش مي داد، توسط شوراي نگهبان رد شد و در نهایت توافق سازشی بین طرفین برای اعلام سن 13 سالگی برای دختران صورت گرفت. [در حالی که] معدل سن ازدواج برای زنان در اغلب کشورهای خاورمیانه 20 سال به بالا است.
برخی انتظارات بیش از حدی از خاتمی داشته و خواهان اتفاق خاصی بودند. چرا که وی در برابر [محافظه كاران] بر سر موضوعی همچون سرکوب شدید دانشجویان مقاومت نکرد. هنگامی که بسیاری از اعضای مجلس و کاندیداهای اصلاح طلبان رد صلاحیت شدند و بسیاری از اصلاح طلبان به مجلس سال 2004 (1383)رای ندادند و برخی انتخابات را تحریم کردند، این جریان، به روی کار آمدن مجلسی بنیادگرا و متعاقباً ریاست جمهوری احمدی نژاد کمک به سزائی کرد.
در سال 2006 (1385) فعالان حقوق زنان ایرانی، کمپینی را برای پایان دادن به تبعیض قانوني علیه زنان بنیاد نهادند. خاستگاه "کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز" تجمع اعتراضي مسالمت آمیزی بود كه برای پیگیری هدفی مشابه در 12 ژوئن 2006 (22 خرداد 1385) در تهران برگزار شد، اما به شدت توسط پلیس سرکوب شد. گردآوری یک میلیون امضاء برای پشتیبانی از تغییرات [قانونی توسط مجلس]، تنها یکی از اهداف کمپین [یک میلیون امضاء] است که می کوشد زنان را با جریانات زندگی روبرو کند. کمپین [یک میلیون امضاء] هزاران زن را آموزش داد که درباره حقوق زنان و نحوه رسیدن به آن به دیگران آموزش دهند. کمپین [یک میلیون امضاء] به زنان عادی می آموزد که آنها به چه چیزهائی نیازمند هستند. تمامی این جریان در حالی است که کمپین خواسته های خود را در تعارض با قوانین اسلامی ارائه نمی دهد و این مساله از سوی دو تن از آیت الله های ایرانی ذکر و تایید شده است. کمپین اهدافی برای متوقف ساختن مجازات سنگسار را دنبال می کند. این مجازات اخیرا پس از مدتها توقف دوباره از سر گرفته شده است.
در مراکش کمپین مشابهی برای گردآوری یک میلیون امضاء راه اندازی شد. این کمپین در سال 1992 بیش از یک میلیون امضاء نیز گردآوری کرد. پادشاه [امیر المومنین] محمد که در سال 1999 به عرصه قدرت رسید لايحه اي را برای ایجاد برخی تغییرات جهت برابری در قانون خانواده ارائه داد که پارلمان آن را در سال 2004 به تصویب رساند. ایرانیانی که کمپین را آغاز کردند، از نمونه مشابه در مراکش تاثیر گرفتند، گرچه دولت امروز ایران ممکن است سختگیرتر از پادشاهی حاکم بر مراکش باشد.
قدرت حاکم بر ایران، تدابیری را برای محدود کردن فعالان زن در نظر گرفت؛ همانند سرکوب اعتراضات ژوئن 2006 (خرداد 1385) و دستگیری های موقت و زندانی شدن سه تن از زنانی که در ژانویه 2007 (دی 1385) برای آموزش دوره روزنامه نگاری به هند سفر می کردند. آنها 24 ساعت بعد آزاد شدند و فرناز سیفی در این باره گفت: «وب سایت ها و وبلاگ ها به ما کمک کردند تا آزاد شویم و به شکلی صحیح با ما برخورد کنند.» او نوشتن درباره واقعه دستگیری خود را در وبلاگش ادامه داد و موجب شد تا هر کسی بتواند درباره زندان اطلاعات لازم را کسب کند. این سبک از نویسندگی پدیده ای جدید بود. از هر جهت این پدیده برای حکومت ناخوشایند است به طوری که تلاش های خود را برای محدود کردن حقوق زنان به کار می گیرد.
بسیاری از گزارش ها، طغیان جوانان را بر علیه محدودیت های سنتی و اجتماعی از طریق پوشش و زندگی اجتماعی آنها، منعکس کردند. اعمال جوانان اغلب از سوی والدین مدرن آنها، مورد چشم پوشی قرار می گیرد و حتی آنان نیز ممکن است به زوج های جوان و یا گروه ها اجازه این را بدهند که هرچه دلشان می خواهد در خانه های خود انجام دهند. تقریبا برای چندین سال توافق غیر علنی و ناگفته ای در جامعه وجود داشت که مردم می توانند از برخی قواعد درباره رفتارهای شخصی خود عدول کنند، به شرطی که مخالفت سیاسی را سازماندهی نکنند. به هر ترتیب، فرصت هايی نیز برای تادیب متخلفین رفتاری وجود دارد. تعداد روزنامه نگاران زن و مرد و فعالینی که به اتهامات مختلف در سال های اخیر به زندان افتادند، و ادامه یافتن برخی از گزارش های اعتراض آمیز، سانسور مطبوعات، جملگی افزایش یافتند، درحالی که اینترنت همچنان آزاد باقی مانده است.
تصویر حقوق زنان و وضعیت ایران به این ترتیب به هم پیوسته و همواره در حال تغییر است. هنگامی که احتمال حمله خارجی به ایران افزایش پیدا می کند، قدرت سرکوبگران بیشتر شده و این مساله بر جنبش زنان تاثیر منفی می گذارد. تفاوت های مختلف، بین گروه های مختلف زنان و خواسته های آنان پابرجاست. جوانان تحصیل کرده اغلب بر آزادی شخصی تاکید دارند. برخی از فعالان، خصوصاً (نه منحصرا) سکولارها به شدت به این مساله معتقد هستند که قانون اساسی می بایست از حالت بسته بودن خود خارج شده و تغییر کند تا سلطه مطلقه نیز از میان برداشته شود. بر طبق [قانون]، شورای نگهبان، صلاحیت کاندیداهای انتخابات را مورد بررسی قرار می دهد و اکثر قوانین اصلاح طلبانه تصویب شده توسط مجلس را رد می کند.
زنان راهپیمايی هايي را در سال های 2005 و 2006 (1384 و 1385) ترتیب دادند که توسط نیروهای وابسته به دولت سرکوب شد. از ميان زناني که اغلب به لحاظ اقتصادی به دولت وابسته هستند، برخی از رژیم حمایت می کنند، و برخی دیگر میلی به مشارکت در حرکت هایی که باعث ایجاد مشکلاتی برای آنان شود، ندارند؛ اما تاکید اصلی کمپین یک میلیون امضاء بر اصلاحات قانونی ممکن است به مرور زمان، دیدگاه زنانی که چنین رویکردی را دارند تغییر دهد.
آنچه که اینک می بایست دارای اهمیت باشد این است که تعداد دختران و زنانی که درباره مسائل شخصی خود نظر می دهند، در تمامی طیف ها در حال افزایش است. این تعبیر از خود، چه در انتخاب همسر ، رشته تحصیلی و شغل، و چه در مطالبه حقوق خود از اعضای خانواده، قضات و همکاران جلوه می کند. اينك بسیاری از زنان و دختران مسائل شخصی خود را دارای اهمیت می بینند و از این رو با آنان که به مسائل سیاسی می پردازند (و در نهایت به مجازات های مختلفی گرفتار می شوند) تفاوت دارند. در نتيجه، این خواسته های جدید و هوشیارانه كمپين می تواند یاری دهنده نیروی زنان باشد تا به حقوق خود دست یابند.
اکنون تاکید هوشمندانه ای نسبت به اصلاح طلبان و فمينیست هایی که خود را اسلامگرا می نامند، وجود دارد. این واژه اغلب از سوی کسانی استفاده می شود که به ادبیات کلاسیک ایران اسلامی آشنائی ندارند و این ممکن است برای برخی شگفت آور باشد.
شاید مهمترین موضوع، نگرش اشتباهي است که فكر مي كند هر شیوه تفکری که امروز حکم فرماست فی نفسه مهمترین مسئله به شمار می رود، و معدود محققانی هستند که آموزه ها و اندیشه هایی را که در گذشته بر دانشگاه ها مسلط بوده اند و اکنون تسلط شان را از دست داده اند، با هم ادغام کنند. این مساله در میان ایرانيان ملی گرا و مارکسیست به یک واقعیت تبدیل شده است. هر دو گروه که در گذشته اهمیت فوق العاده ای داشتند، اینک تحت الشعاع بسیاری از نویسنده های اسلام گرا قرار دارند. در دوره ای که فشار و محدودیت های زیادی در بیان افکار به شیوه های اسلامی وجود دارد، حتی خیلی از ناباوران هم یاد خواهند گرفت که از استدلال های اسلامی استفاده کنند. شاید باید بیشتر به این مساله توجه کنیم که چرا چنین مبحثی به وجود آمده و اهداف بنیادی اصلاح طلبان و فمینیست های اسلامی مختلف و حتا فمینیست ستیزان چیست؟ از این رو باید بین واقعیات موجود در زمینه تجربه ها و فعالیت های زنان از یک سو، و اهمیت و تاکید بر آثار مکتوب و نوشته های آنان که خواهان قانونی کردن مطالبات برابری خواهانه خویش هستند از سوی دیگر، ارتباط بیشتری برقرار شود.
هر دو گروه که به شکل گسترده ای درگیر قوانین و ضوابط روحانیون شده اند می بایست قدرت استقلال گفتمان شان را توانایی و نیرو بخشند. در نهایت تجربه تمدید برخی از ویژگی های قانون حمایت از خانواده و برجسته سازی اصلاحات قانونی پس از انقلاب به ما نشان می دهد که این قوانین به اندازه ای که در نقدها مطرح می شد، کم اهمیت نبوده و نیستند.
منبع
Journal article by Nikki R. Keddie; Iranian Women's Status and Struggles since 1979; Journal of International Affairs, Vol. 60, 2007 پانوشت:
[1] قتل های ناموسی به خصوص بعد از انقلاب 57 باافزایش چشم گیری روبرو بوده است اما به نظر می رسد نویسنده قتل های ناموسی در ایران را با کشورهایی چون پاکستان مقایسه می کند که آمار بسیار بالایی دارد. چرا که هم اکنون قتل های ناموسی در مناطق مرزی به ویژه کردستان، جنوب ایران و سیستان و بلوچستان همچنان رواج دارد. (توضیح از مترجم)
[2] به نظر می رسد اشاره فوق، مربوط به وارد شدن قاعده فراش از قانون فرانسه به ایران است. این قاعده پیش از انقلاب به این صورت بود که اگر مردی زن، خواهر و یا مادر خود را در هنگام زنا با مرد دیگری ببیند و او را بکشد به دلیل تعصبی که داشته مجازات نخواهد شد. این قانون پس از انقلاب تغییر کرد و نوعی تجویز را هم در برگرفت به این صورت که اگر مردی زن خود را هنگام زنا با مرد دیگری ببیند می تواند آن ها را به قتل برساند. این قانون هیچ گاه منبعث از اسلام نبوده اما بعد از انقلاب آن را به اسلام نسبت دادند و به این طریق شاهد رواج قتل های ناموسی پس از انقلاب هستیم.(توضیح از مترجم)
[3] منظور از سهمیه منفی در اینجا سهمیه 50 در صدی برای پذیرفتگان در دانشگاه است. از دهه 70 به بعد تعداد پذیرفته شدگان دختر در دانشگاه ها به بالای 50 درصد رسید. در این رابطه به جای اینکه بررسی شود که چرا پسرها کمتر تمایلی به دانشگاه رفتن دارند، مساله ای که عنوان شد جلوگیری از ورود دختران از طریق گذاشتن سهمیه ی 50 درصدی برای آنها بود. (توضیح از مترجم)


--------------------------------------------------------------------------------.