در این خبر اشاره شده که مانعی برای بازدید هیئت ها از زندان ها نیست . منصور اسالو حدود بیست و یک ماه در طول سه سال گذشته بصورت متناوب از سال 1384 تا امروز (سال 1387) در زندان به سر برده است : در بندهای 209 اطلاعات ، اندرزگاه 7 سالن 6، بهداری مرکزی زندان اوین، و ساعاتی هم در بند قرنطینه . ولی با هیچ هیئت بازدید کننده خارجی روبرو نشده است. حتی هیئت سازمان جهانی کار هم که در آبان ماه برای ملاقات با وی آمده بودند ، اجازه دیدار با او را نیافتند. دوم اینکه بندهایی در زندان اوین وجود دارد مثل بند حفاظت- اطلاعات قوه قضائیه یا حفاظت – اطلاعات نیروی انتظامی ( بند 240 ، بند 241، بند 2 الف، بند 209 ، بند ویژه روحانیت ، بند نسوان، بند یا خانه سیدضیاءالدین طباطبایی که میگویند مالک اصلی تمام زمین های منطقه اوین ، از جمله زمین های محصور در زندان اوین بوده است.)
همینطور برخی از زندانیان در جاهایی در انفرادی و حبس با چشم بند و ناآشنا بوده اند مثل بندهایی خارج از اوین مثل بند 64م در زیرزمین های پادگان جی، یا 335 ، دژبان مرکز ، بازداشتگاه موقت دادسرای نیروهای نظامی و انتظامی و دادسرای مرکز که در زیر زمین است ، یا بند 50 سچاه در عشرت آباد ، بند اطلاعات امنیت پلیس امنیت در زیرزمین ساختمان نوساز پلیس امنیت در خیابان سپاه که انفرادی ها به اشکال مختلف در این بازداشتگاه ها و بندها وجود دارد. مثل انفرادی ایستاده کمدی، یا مثل تابوت خوابیده ، یا سوئیت های خوب با امکانات گسترده در همان بند 335 دژبان مرکز که حتی ماهواره و کامپیوتر و خطوط اینترنت هم در اختیار زندانی قرار می گیرد. بازداشتگاه مرکز آموزش یگان ویژه نیروی انتظامی در کوه های کهریزک شهرری که سوله و قفس های آن و تونل کابل و باتوم زدن های آن خیلی زبانزد شده است!
بازداشتگاه سپاه و نیروی انتظامی و ارتش در عشرت آباد و حشمتیه ، بازداشتگاه ستاد مرکزی سپاه پاسداران در افسریه و پادگان سپاه پشت سه راه تختی که آقای حبیب اله پیمان ماه ها در انفرادی تاریک و ساکت آن بسر برد. و قسمت مرفه آن که مصطفی کاظمی و اکبر خوش کوش و برخی مسئولین رده بالای سپاه و اطلاعات که مسئله دار می شوند در آنجا بازداشت می شوند که استخر و باغ گل و باغچه و کانکس های اختصاصی دارد. و یک بازداشتگاه معمولی هم برای متخلفین سپاهی کم درجه در همانجا وجود دارد. و گاه زندانیانی که مثلا خروج غیرقانونی به عراق داشته اند یا احتمال همکاری با سازمان مجاهدین (منافقین) داشته اند را هم به آنجا برده اند.آیا زندان هایی مثل خورین ورامین یا بازداشتگاه های اداره های آگاهی شهرستانها هم مورد بازدید قرار می گیرند؟ زندانیان ورامینی می گویند درختی در وسط حیاط زندان خورین ورامین وجود دارد که زندانی معترض یا به قول خودشان پررو را با دستبند به آن درخت می بندند و رویش شربت می ریزند. مورچه های گوشت خوار به هوای شربت شیرین از سوراخ های درخت بیرون می آیند و به جان زندانی بسته شده به درخت می افتند.
درباره درخت سخنگوی اداره آگاهی شاهپور هم که زندانی ها ده ها قصه تعریف می کنند.
در بازداشتگاه آگاهی ورامین ، زدن چهارصد تازیانه به کف پای متهم به تناوب برای گرفتن اعتراف جزء روش های روتین و عادی است.
آویزان کردن متهم به پنکه سقفی با یک دست راه دیگر گشایش زبان متهم طبق اصل 38 قانون اساسی است! که منجر به فلج شدن دست برخی از متهمین شده است که دو. نفر از آنها به بازرسی نیروی انتظامی نزدیک میدان آزادی شکایت کرده اند . فحاشی ، هل دادن، اردنگی زدن، مسخره کردن، کتک زدن تا حد مرگ در زندان های شهرستانها بخصوص بازداشتگاه های موقت و قرنظینه ها و بازداشتگاه های کلانتری های نیروی انتظامی روال عادی است. اخذ رشوه و پول و وسایل زندانی توسط مامورین عادی است! فروش یک سیگار به مبلغ پانصد هزار تومان یا یک وعده غذا به مبلغ پنج تا بیست هزار تومان به بازداشتی فلک زده در بازداشتگاه حفاظت پلیس امنیت در میدان عشرت آباد – خیابان سپاه ، از عادی ترین کاسبی هاست.
زدن دستیند و پابند تا حد خونریزی ، عفونت، تورم پاها و دستهای متهمین در انفرادی های زیرزمینی پلیس امنیت در خیابان سپاه بسیار عادی است. نمونه حامد اکبری و محمد یاکوزا و اشکان که علاوه بر عفونت جای دستبند و پابند ، جای کبودی و فرورفتن نوک کابل درزیر پوست و گوشت بدن آنها کاملا مشهود بود.
تازه این آثار و نشانه ها چند ماه بعد از بازداشت آنها در پادگان یگان تامین امنیت (ویژه) نیروی انتظامی بود که به زندان اوین و بازداشتگاه ستاد مرکزی نیروی انتظامی در میدان ونک- خیابان سئول منتقل شده بودند.
گزارش هایی دال بر مرگ پنج نفر از افرادی که در یگان مرکز آموزش ویژه در بازداشت داخل قفس زیر سوله بودند ، از سوی زندانیان شده است که از شدت خوردن کابل و باتوم و عبور از تونل مرگ برای رفتن به دستشویی یا آب خوردن ، جان به جان تسلیم کردند.
گزارش هایی از بازداشتگاه های کلانتری ها مثل کلانتری اسلامشهر و ولیعصر که در بیست متر جا شاید بیست نفر با اتهامات مختلف اعم از خلاف راهنمایی رانندگی ، مشروب خوردن، دعوا و مرافعه، سرقت، قاچاق مواد مخدر در هم می لولند و اگر یک نفر ایدز داشته باشد و با نوک سوزن خودش را خراش بدهد و سوزن را به بقیه بازداشتی ها بزند ، فاجعه جدیدی منتشر می شود.با توجه به روحیه معتادان ایدزی شده که روحیه ضداجنماعی و انتقام جویانه از همه و بی دلیل دارند و قصد دارند تمام دنیا را با خودشان غرق کنند.
آوردن متهمین و بازداشتی ها از بندهای 2 الف و حفاظت امنیت قوه قضائیه و نیروی انتظامی با چشم بند به دادگاه ، بهداری و بیمارستان و عدم ثبت نام بازداشتی در دفاتر زندان و کامپیوتر زندان و حتی در پرونده های پزشکی و ثبت فقط یک شماره مثلا 350-2 یا 12 الف 251 بجای نام بازداشتی یعنی عدم وجود زندانی در آمارهای سازمان زندان ها و مراکز رسمی که هر بلایی سر زندانی بیاید ، به دلیل گمنامی و بی نامی خونش و جانش ، به هدر رفته است.
جلوگیری از تلفن زدن و تماس زندانی با خانواده اش ، خبرندادن به خانواده زندانی بعد از بازداشت برخلاف قانون اساسی و قوانین موضوعه ، شکنجه دیگری از لحاظ روانی بر زندانی و خانواده اوست! ده ها مورد از عدم اطلاع رسانی به خانواده زندانی بعد از بازداشت او اشاره شده است. که گاه خانواده در حین جستجوی زندانی خویش که هیچ نهادی بازداشت او را قبول نمی کند ، روزها در اضطراب و بیم و امید و هزار فکر و خیال دربه در به بیمارستانها ، پزشکی قانونی، کلانتری ها ، آگاهی ها، مرده شور خانه ها ، قبرستانها و اخبار تصادف و هزار جای دیگر کشیده می شوند و چه بسا به دلیل عدم اجرای این اولین حق یک بازداشتی و متهم ، خانواده اش دچار مصیبت های دیگر مثل سکته و مرگ مادران و پدران یا مورد سوءاستفاده واقع شدن توسط معدود مامورین سوءاستفاده چی و بی مروت واقع شده اند. که خانواده متهم از ترس جان خودش و امنیت زندانی اش این موارد تخلف را برای حفظ آبرو و از شدت ترس و رعب و وحشتی که از سوی ماموران خاطی نسبت به آنها به عمل آمده است ، به هیچ کجا انعکاس نداده اند. زندانی در داخل زندان مثل غریقی است که در عمق گردابی به مهلکه افتاده است یا برمغاک افکنده شده استو تنها راه ارتباط او با بیرون ، زندانبانان و بازجویان و عوامل بازداشتگاه هستند. بی پناه ترین کسی که در جهان است زندانی امنیتی در ایران است که هیچ یک از موارد قوانین اساسی ، حقوق شهروندی، حقوق زندانیان ، حقوق اسلامی و انسانی و بشری درباره او رعایت نمی شود وتنها در سلول انفرادی یا دونفرادی یا سه نفرادی با افرادی که اتهامشان هیچ شباهتی به اتهام او ندارد، در برابر فشارهای روحی-روانی و گاه جسمانی بازجویان باید تاب بیاورد تا دروغی را به گردن او نیاندازند. در این شرایط یک فرد انسانی در برابر ده ها بازجو و کارشناس و خبره آموزش دیده و دانشگاه رفته اطلاعاتی – سپاهی قرار دارد که فضای ذهنی او را می کاوند و فضای فیزیکی زندگی او را در کف دارند.
به متهم القا می شود که بدون خواسته ما ، تو مرده ای و وجود نداری . ما بخواهیم ، تو شلاق می خوری و اگر نخواهیم ، نمی خوری . ما بخواهیم ، در انفرادی می مانی تا بپوسی و اگر نخواهیم ، به اند عمومی منتقلت می کنیم. ما بخواهیم ، تو قلم و کاغذ و روزنامه خواهی داشت و اگر نخواهیم ، هیچ چیز نخواهی داشت. نه تلفن، نه ملاقات، نه خبر، نه هواخوری، نه عمومی، نه یخچال و تلویزیون، نه آسایش. همه چیز در دست ماست! تو باید با ما کنار بیایی تا راحت شوی. اگر هزار جرم هم کرده باشی ، مهم نیست. مهم آن است که با ما همکاری کنی . اگر هرچه ما بخواهیم به ما بگویی و انجام دهی ، مصاحبه کنی، خبر برای ما بیاوری ، هفته ای یک بار ما را ببینی و با ما همکاری کنی ، همه کارهایت بخشیده می شود و آزاد می شوی. همکاری با ما یعنی آزادی، یعنی قدرت ، یعنی ثروت، یعنی هرکاری که دلت می خواهد انجام بده فقط مامور ما باش. با ما باش تا کامروا شوی. فرم درخواست عضویت در اطلاعات را پر کن تا خانواده ات تا آخر عمر هرطور دلشان می خواهد زندگی کنند و از هر امکانی بهره مند شوند. کنکور سهمیه ای ، شغل تضمین شده ، هرچقدر درآمد که بخواهی، محل زندگی در داخل یا خارج کشور، حتی اگر در ماموریت ها اتفاقی برایت بیفتد و بمیری خانواده ات از همه نظر تا آخر عمر به بهترین شکل(اربابی) تامین هستند.
این راه کار همه سازمان های اطلاعاتی جهان است. جذب نیرو و استفاده از او و تجربه اش به نفع امنیت سازمان . بدین ترتیب سازمان اطلاعاتی در بالاترین جایگاه قدرت بیکران خود را به زندانی تنهای درچاه افتاده انفرادی و اطلاعاتی نشان می دهد و تنها راه نجات و برون رفت و تغییر وضع را همکاری می داند و زندانی از ته چاه فقط از یک روزنه اطلاعات می گیرد ، از یک روزنه نور می گیرد، از یک روزنه احتمال نجات خود را می بیند و به تدریج زیر فشار زندان و بازجویان و شرایط فراهم آورده شده در اطرافش مضمحل می شود، شخصیتش را از دست می دهد ، در تنهایی با خودش درگیر می شود، حرفهای بازجویان و نگهبانان و افسرنگهبان و مسئول بازداشتگاه و دادیار زندان و معاونش، همه اینها را بارها در مغزش می چرخاند و سرسام می گیرد، سرگیجه می گیرد، نگران جان خانواده اش می شود ، احساس ناامنی در تمام سلول هایش نفوذ می کند، مغزش پوک و پودر می شود، احساس تنهایی و بازداشت طولانی مدت و کانال خبری یکسویه بازجوها و کارگرفتن فحش توسط زندانیانی که خودشان یا مامور هستند یا تن به همکاری با اطلاعاتی – امنیتی ها داده اند تا جرمشان سبک شود.
با حوصله زندانی را در راهی می برند که می خواهند تا اعترافاتی مثل سران حزب توده ، فرقانی ها ، مهندس سحابی ، علی رضا افشاری تحکیم وحدتی را بگیرند.
این تازه جدا از شکنجه های جسمانی است که هم اکنون خیلی کمتر اعمال می شود و موارد خاص آن یا ناشیگری بازجو است یا عصبانیت بازپرس و دادستان مثل مورد زهرا کاظمی یا اشتباه افسر جانشین زندان برای ساکت کردن زندانی مثل مورد اکبر محمدی و ...
شکنجه جسمانی در حد ضربه زدن حرفه ای با نوک انگشت یا برآمدگی داخلی سی کیم زوکی های کف دست یا توسری زدن و تحقیر کردن زندانی یا با لگد به ساق پای او زدن یا فشار دادن زندانی به صندلی یا دیوار است، یا اشتباها زندانی را به تیزی در ورودی سلول می کویند که سر و پایش آسیب می بیند مانند مورد رضا سیف که اتهامش عریضه نویسی جلوی دادگاه دیوان عدالت اداری بود. یا عباس ... گیلانی اهل آستانه که اتهام او هم عریضه نویسی جلوی دیوان عدالت اداری بود که بر اثر چک و لگدی که خورده بود به خودش ادرار کرد و از دماغش خون می آمد . این موارد در شهریور و مهرماه 1386 در دفتر بهداری 209 ثبت شد.
یا مورد تهدیدهای شفاهی نسبت به خانواده از سوی بازجویان جوان پرونده مربوط به فروش مواد پتروشیمی در شهر ایلام و آقای ا... که بارها از سوی بازجویان تهدید شد. یا کتک خوردن آقای ... که پوست ساق پایش بر اقر لگدهای بازجو گنده شده بود و اتهامش حمل مواد مخدر از ترکیه به ایران بود. که هیچ مدرک مستندی برای این اتهام نداشت و فقط به او فشار می آوردند تا خودش اتهام را قبول کند و او هم از صبح تا شب و از شب تا صبح نماز و مفاتیح الجنان می خواند .
مورد حامد اکبری و صدمات وارده بر جسم و جان او بی رحمانه ترین و زجرآورترین شکنجه جسمی بود که آثارش ماه ها بر اندام و روحش وجود داشت. او فکر می کرد هر روز همان فردا صبح اعدام می شود و همینطور گریه می کرد و هم سلولی هایش باید علاوه بر رنج ها و آلام خود، رنج او را هم تسکین می دادند، تا کم کم بهبود یافت.
زندانی که حقوق خود را نشناسد و از آن بدتر زندان بان حق حیات انسانی برای او قائل نباشد ، مرده ای است که پشت میله ها قرار گرفته است. به همین دلیل تلاش های والای انجمن دفاع از حقوق زندانیان و هزینه هایی که عمادالدین باقی در راه این پیکار مدنی- حقوق بشری می پردازند، جایگاه ویژه ای در تلاش های دموکراتیک معاصر این روزها دارد. مردی که به دلیل دفاع از حقوق محروم ترین افراد جامعه خود بارها به زندان آمده و بیمار شده است.
باید پرسید آیا هیئت های خارجی به همه این بازداشتگاه ها سر زده اند؟ آیا با موسوی خوئینی ها نماینده مجلس ششم در این باره ملاقات داشته اند؟ آیا با عمادالدین باقی و انجمن دفاع از حقوق زندانیان گفتگویی داشته اند؟
همه زندانیان مشتاقند تا جواب این سوال ها را بدانند!
زندانیان زندان های اوین، رجایی شهر، فزل حصار، ندامتگاه مرکزی کرج، خورین ورامین و چرمشهر
همینطور برخی از زندانیان در جاهایی در انفرادی و حبس با چشم بند و ناآشنا بوده اند مثل بندهایی خارج از اوین مثل بند 64م در زیرزمین های پادگان جی، یا 335 ، دژبان مرکز ، بازداشتگاه موقت دادسرای نیروهای نظامی و انتظامی و دادسرای مرکز که در زیر زمین است ، یا بند 50 سچاه در عشرت آباد ، بند اطلاعات امنیت پلیس امنیت در زیرزمین ساختمان نوساز پلیس امنیت در خیابان سپاه که انفرادی ها به اشکال مختلف در این بازداشتگاه ها و بندها وجود دارد. مثل انفرادی ایستاده کمدی، یا مثل تابوت خوابیده ، یا سوئیت های خوب با امکانات گسترده در همان بند 335 دژبان مرکز که حتی ماهواره و کامپیوتر و خطوط اینترنت هم در اختیار زندانی قرار می گیرد. بازداشتگاه مرکز آموزش یگان ویژه نیروی انتظامی در کوه های کهریزک شهرری که سوله و قفس های آن و تونل کابل و باتوم زدن های آن خیلی زبانزد شده است!
بازداشتگاه سپاه و نیروی انتظامی و ارتش در عشرت آباد و حشمتیه ، بازداشتگاه ستاد مرکزی سپاه پاسداران در افسریه و پادگان سپاه پشت سه راه تختی که آقای حبیب اله پیمان ماه ها در انفرادی تاریک و ساکت آن بسر برد. و قسمت مرفه آن که مصطفی کاظمی و اکبر خوش کوش و برخی مسئولین رده بالای سپاه و اطلاعات که مسئله دار می شوند در آنجا بازداشت می شوند که استخر و باغ گل و باغچه و کانکس های اختصاصی دارد. و یک بازداشتگاه معمولی هم برای متخلفین سپاهی کم درجه در همانجا وجود دارد. و گاه زندانیانی که مثلا خروج غیرقانونی به عراق داشته اند یا احتمال همکاری با سازمان مجاهدین (منافقین) داشته اند را هم به آنجا برده اند.آیا زندان هایی مثل خورین ورامین یا بازداشتگاه های اداره های آگاهی شهرستانها هم مورد بازدید قرار می گیرند؟ زندانیان ورامینی می گویند درختی در وسط حیاط زندان خورین ورامین وجود دارد که زندانی معترض یا به قول خودشان پررو را با دستبند به آن درخت می بندند و رویش شربت می ریزند. مورچه های گوشت خوار به هوای شربت شیرین از سوراخ های درخت بیرون می آیند و به جان زندانی بسته شده به درخت می افتند.
درباره درخت سخنگوی اداره آگاهی شاهپور هم که زندانی ها ده ها قصه تعریف می کنند.
در بازداشتگاه آگاهی ورامین ، زدن چهارصد تازیانه به کف پای متهم به تناوب برای گرفتن اعتراف جزء روش های روتین و عادی است.
آویزان کردن متهم به پنکه سقفی با یک دست راه دیگر گشایش زبان متهم طبق اصل 38 قانون اساسی است! که منجر به فلج شدن دست برخی از متهمین شده است که دو. نفر از آنها به بازرسی نیروی انتظامی نزدیک میدان آزادی شکایت کرده اند . فحاشی ، هل دادن، اردنگی زدن، مسخره کردن، کتک زدن تا حد مرگ در زندان های شهرستانها بخصوص بازداشتگاه های موقت و قرنظینه ها و بازداشتگاه های کلانتری های نیروی انتظامی روال عادی است. اخذ رشوه و پول و وسایل زندانی توسط مامورین عادی است! فروش یک سیگار به مبلغ پانصد هزار تومان یا یک وعده غذا به مبلغ پنج تا بیست هزار تومان به بازداشتی فلک زده در بازداشتگاه حفاظت پلیس امنیت در میدان عشرت آباد – خیابان سپاه ، از عادی ترین کاسبی هاست.
زدن دستیند و پابند تا حد خونریزی ، عفونت، تورم پاها و دستهای متهمین در انفرادی های زیرزمینی پلیس امنیت در خیابان سپاه بسیار عادی است. نمونه حامد اکبری و محمد یاکوزا و اشکان که علاوه بر عفونت جای دستبند و پابند ، جای کبودی و فرورفتن نوک کابل درزیر پوست و گوشت بدن آنها کاملا مشهود بود.
تازه این آثار و نشانه ها چند ماه بعد از بازداشت آنها در پادگان یگان تامین امنیت (ویژه) نیروی انتظامی بود که به زندان اوین و بازداشتگاه ستاد مرکزی نیروی انتظامی در میدان ونک- خیابان سئول منتقل شده بودند.
گزارش هایی دال بر مرگ پنج نفر از افرادی که در یگان مرکز آموزش ویژه در بازداشت داخل قفس زیر سوله بودند ، از سوی زندانیان شده است که از شدت خوردن کابل و باتوم و عبور از تونل مرگ برای رفتن به دستشویی یا آب خوردن ، جان به جان تسلیم کردند.
گزارش هایی از بازداشتگاه های کلانتری ها مثل کلانتری اسلامشهر و ولیعصر که در بیست متر جا شاید بیست نفر با اتهامات مختلف اعم از خلاف راهنمایی رانندگی ، مشروب خوردن، دعوا و مرافعه، سرقت، قاچاق مواد مخدر در هم می لولند و اگر یک نفر ایدز داشته باشد و با نوک سوزن خودش را خراش بدهد و سوزن را به بقیه بازداشتی ها بزند ، فاجعه جدیدی منتشر می شود.با توجه به روحیه معتادان ایدزی شده که روحیه ضداجنماعی و انتقام جویانه از همه و بی دلیل دارند و قصد دارند تمام دنیا را با خودشان غرق کنند.
آوردن متهمین و بازداشتی ها از بندهای 2 الف و حفاظت امنیت قوه قضائیه و نیروی انتظامی با چشم بند به دادگاه ، بهداری و بیمارستان و عدم ثبت نام بازداشتی در دفاتر زندان و کامپیوتر زندان و حتی در پرونده های پزشکی و ثبت فقط یک شماره مثلا 350-2 یا 12 الف 251 بجای نام بازداشتی یعنی عدم وجود زندانی در آمارهای سازمان زندان ها و مراکز رسمی که هر بلایی سر زندانی بیاید ، به دلیل گمنامی و بی نامی خونش و جانش ، به هدر رفته است.
جلوگیری از تلفن زدن و تماس زندانی با خانواده اش ، خبرندادن به خانواده زندانی بعد از بازداشت برخلاف قانون اساسی و قوانین موضوعه ، شکنجه دیگری از لحاظ روانی بر زندانی و خانواده اوست! ده ها مورد از عدم اطلاع رسانی به خانواده زندانی بعد از بازداشت او اشاره شده است. که گاه خانواده در حین جستجوی زندانی خویش که هیچ نهادی بازداشت او را قبول نمی کند ، روزها در اضطراب و بیم و امید و هزار فکر و خیال دربه در به بیمارستانها ، پزشکی قانونی، کلانتری ها ، آگاهی ها، مرده شور خانه ها ، قبرستانها و اخبار تصادف و هزار جای دیگر کشیده می شوند و چه بسا به دلیل عدم اجرای این اولین حق یک بازداشتی و متهم ، خانواده اش دچار مصیبت های دیگر مثل سکته و مرگ مادران و پدران یا مورد سوءاستفاده واقع شدن توسط معدود مامورین سوءاستفاده چی و بی مروت واقع شده اند. که خانواده متهم از ترس جان خودش و امنیت زندانی اش این موارد تخلف را برای حفظ آبرو و از شدت ترس و رعب و وحشتی که از سوی ماموران خاطی نسبت به آنها به عمل آمده است ، به هیچ کجا انعکاس نداده اند. زندانی در داخل زندان مثل غریقی است که در عمق گردابی به مهلکه افتاده است یا برمغاک افکنده شده استو تنها راه ارتباط او با بیرون ، زندانبانان و بازجویان و عوامل بازداشتگاه هستند. بی پناه ترین کسی که در جهان است زندانی امنیتی در ایران است که هیچ یک از موارد قوانین اساسی ، حقوق شهروندی، حقوق زندانیان ، حقوق اسلامی و انسانی و بشری درباره او رعایت نمی شود وتنها در سلول انفرادی یا دونفرادی یا سه نفرادی با افرادی که اتهامشان هیچ شباهتی به اتهام او ندارد، در برابر فشارهای روحی-روانی و گاه جسمانی بازجویان باید تاب بیاورد تا دروغی را به گردن او نیاندازند. در این شرایط یک فرد انسانی در برابر ده ها بازجو و کارشناس و خبره آموزش دیده و دانشگاه رفته اطلاعاتی – سپاهی قرار دارد که فضای ذهنی او را می کاوند و فضای فیزیکی زندگی او را در کف دارند.
به متهم القا می شود که بدون خواسته ما ، تو مرده ای و وجود نداری . ما بخواهیم ، تو شلاق می خوری و اگر نخواهیم ، نمی خوری . ما بخواهیم ، در انفرادی می مانی تا بپوسی و اگر نخواهیم ، به اند عمومی منتقلت می کنیم. ما بخواهیم ، تو قلم و کاغذ و روزنامه خواهی داشت و اگر نخواهیم ، هیچ چیز نخواهی داشت. نه تلفن، نه ملاقات، نه خبر، نه هواخوری، نه عمومی، نه یخچال و تلویزیون، نه آسایش. همه چیز در دست ماست! تو باید با ما کنار بیایی تا راحت شوی. اگر هزار جرم هم کرده باشی ، مهم نیست. مهم آن است که با ما همکاری کنی . اگر هرچه ما بخواهیم به ما بگویی و انجام دهی ، مصاحبه کنی، خبر برای ما بیاوری ، هفته ای یک بار ما را ببینی و با ما همکاری کنی ، همه کارهایت بخشیده می شود و آزاد می شوی. همکاری با ما یعنی آزادی، یعنی قدرت ، یعنی ثروت، یعنی هرکاری که دلت می خواهد انجام بده فقط مامور ما باش. با ما باش تا کامروا شوی. فرم درخواست عضویت در اطلاعات را پر کن تا خانواده ات تا آخر عمر هرطور دلشان می خواهد زندگی کنند و از هر امکانی بهره مند شوند. کنکور سهمیه ای ، شغل تضمین شده ، هرچقدر درآمد که بخواهی، محل زندگی در داخل یا خارج کشور، حتی اگر در ماموریت ها اتفاقی برایت بیفتد و بمیری خانواده ات از همه نظر تا آخر عمر به بهترین شکل(اربابی) تامین هستند.
این راه کار همه سازمان های اطلاعاتی جهان است. جذب نیرو و استفاده از او و تجربه اش به نفع امنیت سازمان . بدین ترتیب سازمان اطلاعاتی در بالاترین جایگاه قدرت بیکران خود را به زندانی تنهای درچاه افتاده انفرادی و اطلاعاتی نشان می دهد و تنها راه نجات و برون رفت و تغییر وضع را همکاری می داند و زندانی از ته چاه فقط از یک روزنه اطلاعات می گیرد ، از یک روزنه نور می گیرد، از یک روزنه احتمال نجات خود را می بیند و به تدریج زیر فشار زندان و بازجویان و شرایط فراهم آورده شده در اطرافش مضمحل می شود، شخصیتش را از دست می دهد ، در تنهایی با خودش درگیر می شود، حرفهای بازجویان و نگهبانان و افسرنگهبان و مسئول بازداشتگاه و دادیار زندان و معاونش، همه اینها را بارها در مغزش می چرخاند و سرسام می گیرد، سرگیجه می گیرد، نگران جان خانواده اش می شود ، احساس ناامنی در تمام سلول هایش نفوذ می کند، مغزش پوک و پودر می شود، احساس تنهایی و بازداشت طولانی مدت و کانال خبری یکسویه بازجوها و کارگرفتن فحش توسط زندانیانی که خودشان یا مامور هستند یا تن به همکاری با اطلاعاتی – امنیتی ها داده اند تا جرمشان سبک شود.
با حوصله زندانی را در راهی می برند که می خواهند تا اعترافاتی مثل سران حزب توده ، فرقانی ها ، مهندس سحابی ، علی رضا افشاری تحکیم وحدتی را بگیرند.
این تازه جدا از شکنجه های جسمانی است که هم اکنون خیلی کمتر اعمال می شود و موارد خاص آن یا ناشیگری بازجو است یا عصبانیت بازپرس و دادستان مثل مورد زهرا کاظمی یا اشتباه افسر جانشین زندان برای ساکت کردن زندانی مثل مورد اکبر محمدی و ...
شکنجه جسمانی در حد ضربه زدن حرفه ای با نوک انگشت یا برآمدگی داخلی سی کیم زوکی های کف دست یا توسری زدن و تحقیر کردن زندانی یا با لگد به ساق پای او زدن یا فشار دادن زندانی به صندلی یا دیوار است، یا اشتباها زندانی را به تیزی در ورودی سلول می کویند که سر و پایش آسیب می بیند مانند مورد رضا سیف که اتهامش عریضه نویسی جلوی دادگاه دیوان عدالت اداری بود. یا عباس ... گیلانی اهل آستانه که اتهام او هم عریضه نویسی جلوی دیوان عدالت اداری بود که بر اثر چک و لگدی که خورده بود به خودش ادرار کرد و از دماغش خون می آمد . این موارد در شهریور و مهرماه 1386 در دفتر بهداری 209 ثبت شد.
یا مورد تهدیدهای شفاهی نسبت به خانواده از سوی بازجویان جوان پرونده مربوط به فروش مواد پتروشیمی در شهر ایلام و آقای ا... که بارها از سوی بازجویان تهدید شد. یا کتک خوردن آقای ... که پوست ساق پایش بر اقر لگدهای بازجو گنده شده بود و اتهامش حمل مواد مخدر از ترکیه به ایران بود. که هیچ مدرک مستندی برای این اتهام نداشت و فقط به او فشار می آوردند تا خودش اتهام را قبول کند و او هم از صبح تا شب و از شب تا صبح نماز و مفاتیح الجنان می خواند .
مورد حامد اکبری و صدمات وارده بر جسم و جان او بی رحمانه ترین و زجرآورترین شکنجه جسمی بود که آثارش ماه ها بر اندام و روحش وجود داشت. او فکر می کرد هر روز همان فردا صبح اعدام می شود و همینطور گریه می کرد و هم سلولی هایش باید علاوه بر رنج ها و آلام خود، رنج او را هم تسکین می دادند، تا کم کم بهبود یافت.
زندانی که حقوق خود را نشناسد و از آن بدتر زندان بان حق حیات انسانی برای او قائل نباشد ، مرده ای است که پشت میله ها قرار گرفته است. به همین دلیل تلاش های والای انجمن دفاع از حقوق زندانیان و هزینه هایی که عمادالدین باقی در راه این پیکار مدنی- حقوق بشری می پردازند، جایگاه ویژه ای در تلاش های دموکراتیک معاصر این روزها دارد. مردی که به دلیل دفاع از حقوق محروم ترین افراد جامعه خود بارها به زندان آمده و بیمار شده است.
باید پرسید آیا هیئت های خارجی به همه این بازداشتگاه ها سر زده اند؟ آیا با موسوی خوئینی ها نماینده مجلس ششم در این باره ملاقات داشته اند؟ آیا با عمادالدین باقی و انجمن دفاع از حقوق زندانیان گفتگویی داشته اند؟
همه زندانیان مشتاقند تا جواب این سوال ها را بدانند!
زندانیان زندان های اوین، رجایی شهر، فزل حصار، ندامتگاه مرکزی کرج، خورین ورامین و چرمشهر